بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

قمار خطرناکیست این عشق 

به کدام سو رو کنم که مهره ی دو سر سوخته نباشم؟ 

 

تاوان سنگینی دارد 

حتی نمیدانم زیر پایم محکم است یا نه 

و نمیدانم چقدر قدرت تحملش را دارم 

 

میدانم وقت انتخاب است 

میان این همه شک و تردید 

میان همه ی این بدبینی ها و ترس ها و نبودن ها 

و با وجود همه ی خاطره ها و قول و قرارهایی که شاید تنها بین من و او ماند..... 

 

 

باید با هیچ انتخاب کنم 

باید روی هیچ شرط ببندم و پیش بروم 

بی گله بی شکایت....که اگر انتخاب کنم یعنی همه چیز را پذیرفته ام 

 

خدای من 

وقتی راه را نمی شناسم تو راهنمایم باش 

وقتی نمیدانم تو امیدم باش 

وقتی جز تو فقط بی کسی همدمم است تو یاریم کن 

 

کدام؟؟؟؟ 

میخواهم راهم حقیقت باشد 

حقیقتی که رضای توست....

نه نگوئید 

تو را به خدا نگوئید 

بیش از این مرا در این حصار به زنجیر نکشید 

من از شما چیزی نمیخواهم 

دیگر هیچ نمیخواهم جز رهایی از دنیایتان 

بگذارید من در رویاها و کابوس های خود تنها بمانم 

حال که من و اوی من خواستیم تنها باشیم شما هم تنها رهایم کنید 

 

شما را به خدایتان قسم می دهم بیش از این مرا در بازی واژگان گیر نیندازید 

 

من خسته تر از آنم تا زبان عشق را برایتان هجی کنم 

من بریده ام از اصول باور شما 

من دل کنده ام از هر چه آینده و آیینه است 

 

من فقط می خواهم دل به ایمانم ببازم 

و در تکاپوی رسیدنش بمانم 

من میخواهم انتظار را برایش ثانیه ثانیه به تصویر بکشم 

من می خواهم همه ی آرزوهایم را پرپر کنم و لحظه ی دیدنش پیشکش کنم 

من می خواهم بی واسطه ی بی واسطه دوستش داشته باشم 

 

عشق حق است 

ذات عشق نه دلیل دارد و نه با دلیل توجیه می شود 

پس مرا به حال خود بگذارید 

من به ایمانم و به ایمانی که به او دارم معتقدم 

 

روزی رو سفید خواهم شد 

خواهید دید 

خواهید دید 

.... 

 

خطایم را ببخش سلطان عشق! 

به جبرانش زخمی بر قلب کشیدم تا دردش تو را هر لحظه در یادم پررنگ تر نماید 

 

خط سفید مانده بر دستم هنوز حضورت را فریاد می کشد 

و من از سفیدی آن به رویای تو می رسم 

من خوشبختم 

با همین خیال ساده 

من به تو ایمان دارم 

و این ایمان مرا بس است 

.....

همین که می نویسم و .... 

به واژه می کشم تو رو....  

دوباره بار غم میشینه روی شونه های من 

 

همین که میشکفی مثه 

یه گل میون دفترم 

دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من 

همین که میری از دلم 

قرار آخرم میشی 

دوباره زخم می خورم دوباره باورم میشی 

 

همیشه کم میارمت 

همیشه کم میارمت 

نمیشه که نبارمت   

 

گریه فقط کار منه 

تو اشکاتو حروم نکن 

به واژه ای نمیرسی 

اینجوری پرس و جو نکن 

فاله ها مال منن 

تو فاصله نگیر ازم 

بمون که باورت بشه 

گریه نمیشه سیر ازت 

 

همیشه کم میارمت 

همیشه کم میارمت 

نمیشه که نبارمت 

 

.......... 

مهم نیست اگر همه ی معادله های دنیا به تناقض این احساس برسند 

مهم نیست اگر متهم شوم به دیوانگی و پریشانی 

 

نه عزیز دل لحظه های بیقراری 

مهم نیست اگر احساس من در قانون بازی دنیا تعریف نشده و حقی برایم نمی شمارد 

بگذریم از اینکه دل تو هم شرط وفاداری را بخشید  

 

من تو را در صمیمانه ترین لحظه های زندگی همراه دیدم 

من معرفت تو را در سخت ترین دقایق با هم بودنمان چشیدم 

من با حضور تو زندگی را فهمیدم 

همین برای باور احساسم کافیست 

 

حریم من و تو جای هیچ بیگانه ای نیست 

جای هیچ کسی که قدرت باور این احساس را نداشته باشد 

 

روزی اگر باورش کردی بدان که تنها در انتظار توست 

اگر باورش نداشتی،بگذار همرنگ همان حامی رویایش بماند 

بگذار در باور همان روزها باقی بماند 

این همه ی خواسته ایست که برایش مانده....

 

همهمه ی ذهنم شده تکرار اسم تو.... 

 

آشفتگی قلبم شده میاد نمیاد وعده ای که تو دادی 

 

آرامشم شده دیدن اون عکس یادگاریمون 

 

دعام شده صبر خواستن از خدا که دلتنگیت رو طاقت بیارم 

 

اما... 

تو در چه حالی؟ 

تو کجایی؟ 

یعنی خوبی؟ یعنی آرومی؟ 

شبا که دلت میگیره با کی حرف میزنی؟ 

وقتی نیاز داری کسی آرومت کنه کی همدمت میشه؟ 

وقتی می خوای کسی دستاتو توی دستش بگیره تا بدونی تنها نیستی به کی رو میاری؟ 

کسی جای منو برات پر کرده یعنی؟ 

تو....تو خوبی؟؟؟ 

 

  

غروب که میشه دلم بهانه ات رو میگیره  

کی تموم میشه این روزای نبودنت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

کی میای و رویای بودنت رو به تصویر میکشی؟؟؟؟ 

 

من هنوزززززم همون دخترک تو ام 

زودتر بیا 

نزار این انتظار بیش از این طولانی شه 

دلم برای دلت تنگه.....