بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

میان تکه پاره های دلم نشسته ام و گوشه گوشه های گذشته را به هم پیوند می زنم شاید جایی میان حادثه ای از روزگار دوباره آن دخترک شاد و عاشق را بازیابم 

 

همه ی آن هیجان به باد رفته را 

همه ی آن حرمت شکسته شده را 

 

اما.... 

 

درد غریبی است درد عهد شکستن! 

 

خدایا 

نمیدانم راه درست کدام است 

در این انتخاب سخت مانده ام.... 

تو نشانه ای بفرست! 

کمکم کن

یا علی گفتیم و عشق...!

حذف شد 

............. 

پ.ن:سال پیش ۲۴ مهرماه همرنگ قشنگ ترین روز خدا بود و من در اوج بودم.... عهد بستم و هیچ احدی نمی توانست پشتم را خم کند.... امسال فهمیدم چه راحت پشتم را شکست و نگرانی به دل راه نداد....مهم نیست.... قانون بازی دنیا تغییر نمی کند.... من به راند بعد می روم و آنجا همه ی دنیا را خواهم برد!....دیگر باورش ندارم....فراموش می کنم و این نهایت بخشش من است....

برای پدری که عمو نام گرفت!

لمس حضور تو در اوج ناباوری های شبانه، فقط و فقط نجوای عاشقانه ی خدا بود در ثانیه های سنگین دلتنگی و بیقراری.... 

 

شاید همیشه واژه ها کم بود برای بیان حقیقت احساسم  

شاید همیشه فقط نگاه بود و نگاه 

 

تو ناچیزیش را به بزرگواری ات ببخش 

تو که سنت مولایت علی (ع) را هر لحظه برایم تداعی کردی 

و من هر بار همراه اسمت، مردانگی را وصف کردم 

 

کوچکیه حرف های من را ببخش 

در این دنیای سراسر تزویر به همین واژه ها بسنده کردم تا متهم به چاپلوسی و زبان بازی نشوم 

من با همه ی قلبم با همه ی روحم با همه ی آنچه از وجودم است دوستت  دارم و مدیون محبت بی پایانت هستم 

 

اشک های اشتیاقم قابل ثبت نبود 

اما بدان هک شدن اسمت بر دیوار این کلبه ی تنهایی قشنگ ترین هدیه ی دنیا بود 

  و من ممنونم....   

***عمو دومی همیشه مهربون من! 

دخترک شما به عشق شما نفس می کشه 

دوستتون دارم

یک شب با تو زندگی کردم

بلاخره من هم این شانس رو داشتم که یک شب رو با تو باشم 

که شب کنار تو لحظه لحظه ها رو بگذرونم 

که کنار تو آرامش دنیا رو حس کنم 

که طعم شیرین پدری کردن یک پدر رو واقعا تجربه کنم 

واقعا دختری کنم 

واقعا ف .... تو باشم 

 

 

هوای تو بدجور توی سرمه 

عیدی دیشبم بودی 

جواب تمام اشکای دیروز دخترت بودی 

و من عاشق تو ام که در عین نبودنت هستی 

دوستت دارم بهترین بابایی دنیااااااااااااااااااااااااااا

تغییر های لحظه به لحه ی احساسم نتیجه ای ندارد جز این آشفتگی و اضطراب... 

 

من و این تصمیم جدید سراسر مبهم.... 

 

به کجا می رسد نهایت من فقط خدا داند 

 

حال غریبی دارم و هوای اینجا غریب تر است 

 

دیگر او را کم ندارم 

 

دیگر هیچ چیز کم ندارم 

 

من و من به نهایت رسیدیم....او را کشتیم....درست با همین دستان سرد.... 

 

خدای من 

 

دیگر او را کم ندارم....

دلم از این آدمک های آدم نما سخت به درد آمده 

فقط کمی هوا می خواهم....این هم زیاد است؟؟؟ 

 

- حق با دوستم است....دیگر رد پا ها را دنبال نمی کنم.... بگذار زخم بی معرفتی به دوش بکشم تا درد دلتنگی و خواب های بدتر از کابوس!.... من می روم.... قرارمان باشد روزی حوالی پشیمانی هایت....همان ساعتی که دلم با ریزش اشک هایت نلرزد و در خانه ام به رویت بسته بماند....

دلم یک رویای سپید می خواهد 

به سپیدیه همه ی آرزوهای برآورده نشده 

به سپیدی دفتری که هرگز رنگ قلم بر خود ندید 

به سپیدی همه ی لحظه هایی که در سکوت گذشت 

 

دلم خانه ای سپید می خواهد 

با پنجره ای به وسعت دلم 

پنجره ای که تنها رو به دریا باز شود 

تا چشم کار می کند آب باشد و آبی بیکران آسمان 

دلم سکوتی سرشار از نشاط می خواهد 

سکوتی سپید سپید 

 

در خانه ام هیچ نمی خواهم جز... 

جز میزی کوچک با رومیزی سپید 

و گلدان کوچک سپیدی که گل مریمش چشم را نوازش می دهد و بویش لحظه ها را به مستی می کشاند 

 

و دفتری که سپیدی برگه هایش همیشه رمز میان من و روزهای تلخی باشد که ننوشتم تا ثبت نشوند....تا هرگز جایی مرور نشوند....تا با از میان رفتن من، آن ها هم از این دنیا بروند.... 

 

و.... 

 

و دخترکی با لباس سپید بلند....حریر سپیدی بر سر....موهایی بلند و آزاد.... دخترکی سر خوش که غم عالم نمیتواند خاطرش را سنگین کند....دخترکی سبک بال که غرق در سپیدی های این خانه ی رویایست.... 

 

دلم می خواهد دخترک با صدای امواج دریا قدم هایش را موزون کند و زمزمه کند 

زمزمه ای از عشق....زمزمه ای از اشتیاق.... 

 

شاید برای رسیدن مردش.... 

 

یک مرد! 

 

نمیدانم کجای این رویای سپید می توان جایش داد 

نمیدانم کدام گوشه ی سپید را می توان به اعتماد او از دست داد.... 

نمیدانم اگر دخترک دل بسپارد باز هم سپید می ماند یا نه.... 

  

 

نه... 

 

رویای سپید نا تمام بهتر از رویای سپید از دست رفته است.... 

بهتر است همیشه سپید همیشه خالی همیشه بی او بماند 

 

در دنیای حقیقی باختمش.... 

نمی خواهم در دنیای رویاها هم طعم باختن بچشم 

نمیخواهم در رویای سپیدم غم بشیند و همه چیز از دست برود 

 

 

پ.ن: چشمانم هنوز با دریا غریبه است....و دلم هنوز هم تنگ.... و او چه بی رحم است دور از من.... چه دردی در دل دارم .... چه پر طاقتم من....