بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

دیگر دروغ چشمهایت مرا اهلی نخواهد کرد! 

....

امشب که یادِ من نیستی

بگذار برایت ترانه ای بخوانم

از آدمکی برفی

که در حسرتت آب شد

و تـــو چشم هــــای خیسش را

به آستین پیراهنت دوختی 

.....

گر چه میان من و تو  پای همه ی پل های دنیا می لنگد اما 

دل من هنوز هم در میان بهت و ناباوری تو را جستجو می کند 

 

وقتی غم، آهنگ این ثانیه های نا تمام می شود و 

دستانم از تنهایی یخ می کند و  

خاطره ها آتش به جان دلم می زند 

 

وقتی.... 

 

خدای من.... 

صبر.... 

به اندازه ی همه ی روزهای باقی مانده ی زندگیم صبر می خواهم 

که میدانم جای خالی او تا همیشه مرا در این انزوا می میراند

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده 

تووو رختخواب مخمل آبی خوابیده

 

...... 

 

نوستالژی سفید کودکانه ی من  

و عطر عاشقانه ی خاطرات با تو بودن  

 

میدانی پدر 

برای اولین باااار در تمامی سالهای زندگی ام 

دلم برای کودکی ام تنگ شده 

دلم کودکی ام را می خواهد 

 

.... 

 

نه....تاب تعریفش نیست 

دلم این روزها اینجا نیست....

حقیقت است که حد و مرز نمی شناسد 

حقیقت است که در هیچ قانونی نمی گنجد 

حقیقت است که مخالف اصل و اصول عقلانیت است 

 

آری.... احساسم به تو را می گویم  

که اگر دنیاااا دنیاااا هم دور شوی،باز هم تنها آرام این دل خسته و رنجدیده ای 

 

و شاید تو.... تنها حقیقت این دل معنا شوی....