بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

داریم در مورد یه فیلم صحبت می کنیم 

با خنده تکرار می کنم: " مهننننننننسسسسسس" 

و بعد به سرعت چشمامو می بندم 

رومو اون طرف می کنم 

سرم رو با دستم میگیرمو .... می لرزم.... می لرزم.... 

 

تو بگو .... 

توی بی معرفت بگو.... 

توی نامرد قدر نشناس بگو.... 

من با این همه خاطره کجا برم؟؟؟ 

من با این یادگاری های تو که روی سلول سلول روحم به جا مونده چیکار کنم؟؟؟ 

هان؟؟؟ 

 

تو با خودت می جنگی اما.... 

من رو کجای این جنگ قربانی کردی؟؟؟؟؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد