بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

اخر قصه

دیگر پس زده شدى

همان گونه که پس زدى!


تو در دنیاى مجهولت مى مانى

و تقاص نفهى هایت را دل لجباز من خواهد داد


بعید میدانم روزى دوباره با تو یکرنگ شوم

ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ

ﺭﻭﻳﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﺎﻥ

ﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﮕﻮ

ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ

ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻨﺪ .

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﮕﻮ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﮕﻨﺠﺪ .

ﻣﺎ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﻛﻨﻴﻢ

ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﺎﺭﻳﻜﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﻔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ

ﻛﺮﺩ

ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ

ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺒﺰﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺎﻫﯽ

ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻌﻨﯽ ﻟﻄﻴﻒ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﭼﻜﺪ

ﻭ ﻣﻦ، ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺷﻜﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﭼﻜﺪ

ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ .

ﺍﺷﻜﯽ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻳﻐﻤﺎ ﺑﺮﺩ .


" ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺑﺪﯾﺖ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ - ﭘﺎﺑﻠﻮ ﻧﺮﻭﺩﺍ - ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ

ﺑﯿﻨﺶ ﭘﮋﻭﻩ "

گفت: نه تو تونستى کارى واسه من بکنى نه من واسه تو

گفت: شاید من اون ادمى که تو فکر میکنى نیست


قلبم ترک تازه اى خورد

تمام تلاش اون سالها رو ندید؟

نفهمیده بود؟؟؟؟

تمام تلاشش براى من این بود که غمش رو به من انتقال نده

واقعا این کافیه؟

دوست داشتن اینه؟؟؟؟


قلبم خطا نکرد وقتى به احساسش شک کرد

وقتى اون رو به خودخواهى محکوم کرد

قلبم دیگه چیزى حس نمیکنه

ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﺍﻡ

ﻧﮕﺬﺍﺭ ... ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﭘﺎﯾﺒﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ

ﺁﯾﺪ !!!...

ﺗﻠﻨﮕﺮﯼ ﺑﺰﻧﯽ، ﺁﻭﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ ....

ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺎﺷﻢ

پایان رابطه پایان جهانم نیست....

ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ *

ﺍﻭﻟﺶ ﻫﯽ ﺻﺒﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،

ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ،ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ

ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯽ ﺍﮔﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﺎﺷﯽ.

ﺩﻭﺭ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ

ﺑﺎﺷﺪ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻼﻗﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯽ

ﺗﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ . ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ . ﺍﺻﻼﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﯿﻦ

ﺭﻓﺘﻦ ﻫﺎﺳﺖ . ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻢ ﺧﺐ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ، ﺭﺍﻫﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ

ﺍﺯﺵ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯽ. ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺗﻮﻧﻞ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺏ

ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ . ﯾﮏ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺍﺳﺖ ...ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﭘﺎﯾﺎﻥ

ﺭﺍﺑﻄﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﻭﻟﺶ ﻣﺜﻞ ﺳﻘﻮﻁ ﺍﺳﺖ ﺟﻬﺎﻥ

ﻣﯿﭽﺮﺧﺪ ﻭ ﺗﻮ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﺑﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ

ﺟﺎﯾﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ . ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﺮﻋﺘﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ

ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ . ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺳﺮﻋﺖ

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺳﺮﮔﯿﺠﻪﺀ ﻣﺪﺍﻭﻣﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ .

ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﯾﮑﺮﻭﺯ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺑﯽ

ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ ﻭ

ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﻠﺒﺖ ﺗﯿﺮ ﻧﻤﯿﮑﺸﺪ . ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻋﺒﻮﺭ

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻧﻞ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺍﺯ ﺍﻥ ﻋﺒﻮﺭ

ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...

تو تمام شدى و من بیرحمانه به انتهاى این راه نگریستم

دیگر دلم براى ناله هایت نسوخت

تو از جنس ارامش من نبودى

دوست داشتن در لحظه هاى سخت اثبات میشود

و تو تنها مایه ى نا امیدى من شدى


این هم کوله بار من

هفت سال خاطره را به دوش میکشم و میروم

تو بمان و همه ى خود خواهى هایت

تو بمان و همه ى نا امیدى هایت


خدا نگهدار

یلداى نبودنت

امروز هم بى تو گذشت

بى تو و دور از تو


امروز هم غروبم خالى از تو بود

و دور از تو به اغوش شب برگشتم


امشب هم یلداى نبودنت به صبح گره مى خوره

و فردا دنیا مثل همیشه ادامه پیدا خواهد کرد


و من دیگه از به دوش کشیدن این درد هراس ندارم

به زخم هایى که به وجودم زدى عادت کردم عشق من....


فقط از یک چیز میترسم

روزى مثل خیلى ها ادمیت را فراموش کنم


پ.ن: از خودم خیلى دلخورم.....باید به بهترین نحو از دل اون ادما در بیارم..... به اندازه کافى غم توى دلشون دارن..... نباید اجازه بدم خستگى من به اونا منتقل شه من باید ارامششون باشم نه عامل ترسشون ... این مهم ترین درس امروز و این روزام بوده و هست

وقت تمام است

وقتى حجم تنهایى من با بودنش پر نمیشه

بهتره توى دلم همه چى تغیىر کنه

و به حالت قبل برگرده


حرف ها خیلى وقته از مد افتادن

وقت عمل شده

حالا که به روزهاى پایانى کار و شلوغى میرسم ترس وجودم رو گرفته....

وفتى درگیرى هام تمام شه چطور چشم روى نبودن هات ببندم؟؟؟


نه

این اشک نیست که از چشمام می ریزه....

فراموش کردم!

دیگه نمیتونه بگه اشتباه میکنم

نمیتونه بگه بدبینم

نمیتونه من رو به هزار مشکل متهم کنه


بعضى از حقایق نیازى به اثبات ندارن

حضورشون با بند بند وجود ادم احساس میشه

و من احساسش میکنم!


تمام روز کار کردم

تمام روز به شدت کار کردم .... حتى تا همین چند دقیقه قبل

تا وقتى توى سکوت شب قرار میگیرم خستگى چشم هامو ببنده و فرصت فکر نداشته باشم

تلت یادم نیاز یک دوست چقدر میتونه بى انصاف باشه

و چطور توى این روزهاى وحشتناک نه تنها تکیه گتهى نباشه بلکه بیشتر باعث غرق شدنم بشه

ماهها قبل بهش گفتم که خودخواهه

اما هم اون یادش رفت هم من 

امروز و این پریشونى نتیجه یک فراموشى ساده است


پ.ن: امروز ثبت نامم انجام شد.... همیشه موفقیت هام برام با یه غم همراه شدن.... نمیدونم چرا.... اما ممنونم خدا.... ایمان دارم که این بهترین انتخاب ممکن بوده.... به خاطرش ممنونم با همه وجودم....


پ.ن ٢: برگشتم به اون کلبه قدیمى با همون حصار محکم و بى نفوذش..... این امن ترین راهه براى دور بودن از نامرد ها


پ.ن٣: نفهمیدم چرا یهو احساسش کردم.... حتما الان پدر شده.... خدایا خودش خانواده اش و این پسر کوچولو رو در پناه خودت حفظ کن


پ.ن٤: دلم براى عشق کوچولوم تنگ شده..... على دوست داشتنى من.... عزیز ٢ ساله ام.... شاید تو تنها کسى هستى که بى غرض و بى منت منو صدا میکنى و حاضرى فقط با شنیدن اسمم هر کارى رو انجام بدى.... دلتنگ در اغوش گرفتنتم عزیز دلم