امنیت را به من برگرداندى
و ارامش را
خنده از ته دل
و دلى سرشار از شوق را
مرهم درد یک عمر زندگى شدى
و تکیه گاه محکم این دل تنگ
بیش از این چه بگویم
که امروز و این روزها 'تو' اثبات مردانگى یک دنیااااا شده اى
چه بگویم وقتى چشم بسته داشته و نداشته هایم را به تو بخشیدم و
براى اخرین بار اعتماد کردم
گرماى حضور تو معجزه ى زنده شدن قلبم را همراه داشت
و من هنوز ناباورانه به خودم مى نگرم
یعنى محال ممکن شد؟