بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

پر از تنهاییم ای کاش بودی 

که داره زندگیم از دست میره 

یه آهنگی گذاشتم که میدونم 

اگه گوشش کنی گریه ات میگیره 

 

صدام از گریه ی دیشب گرفته 

دارم میمیرم از دیوونه حالی 

با اشکام باز مهمونی گرفتم 

همه چی هست فقط جای تو خالی 

 

دارم دنبال عکسامون میگردم 

همونا که لب دریا گرفتیم 

اگه ما سهم همدیگه نبودیم 

چرا توی دل هم جا گرفتیم؟؟ 

 

چه معصومانه افتادی تو این عکس 

چه لبخند ملیحی رو لباته 

تو می خندی و من گریه ام گرفته 

چقدر این خونه تشنه ی صداته 

 

تو یادت رفته وقتی گریه دارم 

برای اشکای من شونه باشی 

تو یادت رفته باید خونه باشی 

باید پیش منه دیوونه باشی 

 

نگو خونه بگو دیواره بی در 

که سر تا پاشو خاموشی گرفته 

مگه من توی تقدیرت نبودم؟ 

شاید دنیا فراموشی گرفته 

 

.................................................................................................... 

یه روزایی 

نه... 

یه لحظه هایی 

هر چقدر هم دورت بهانه برای شادی و خنده باشه 

بازم بغض می کنی و دنبال یه گوشه ی خلوت میگردی 

تا بی صدا برای خودت اشک بریزی 

 

یه ثانیه هایی هست 

که مهم نیست کی باشه و کجا 

مهم نیست چند سال و دهه از  اون اتفاق گذشت باشه 

که مهم نیست چقدر بزرگ شده باشی و تونسته باشی از پسِ تحملش بر بیای 

آره.... یه ثانیه هایی هست 

که ان چنان دردی توی خودش داره 

که از پا میندازدت و مجبور میشی بشینی روی زمین و  

غم دلت رو با قطره های اشکات همراه کنی 

  

چند سالی هست جمعه ها رو دوست ندارم 

نه واسه غروبی که همه از دلگیریش میگن 

فقط واسه اینکه 

به رفتن تو گره خورد و من در کمال ناباوری 

به بی تو بودن محکوم شدم 

 

فقط واسه اینکه اون روز و اول لحظه 

میدونستم چه روزها و سالهایی قراره در حسرت ندیدنت بسوزم و 

دست سردت رو توی دستم گرفتم و پشت سر هم می بوسیدم 

واسه اینکه زخم بی پدری رو یک بار تجربه کرده بودم و 

می فهمیدم چی پیش رومه 

 

میدونی بابا بزرگ 

هنوزم مثل همیشه 

وقتی سر درگم و گیجم 

وقتی نمیتونم درست تصمیم بگیرم و پر از ترسم 

درست مثل اون موقع ها 

تو رو تصور میکنم که داری پیشونیمو می بوسی و بهم میگی 

تو برو جلو من تا آخرش باهاتم 

و من چه قدرتمند میشدم با این حرفت 

 

یاد خواب ۳ سال پیشم هنوز باهامه 

یادمه حرفت 

یادمه نشونه ات 

و مطمئنم اون خواب بی دلیل نیست 

فقط 

هنوزم به کمکت احتیاج دارم تا درست تفسیرش کنم 

و این ندونستن منو بیش از همیشه دلتنگت میکنه 

 

بابا عزیزم 

جات خیلی خالیه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد