بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

درد و دل

یه جور عجیبی 

با یه بغض سنگین 

دلتنگت شدم 

یک دفعه.... بی هیچ معطلی 

درست در همون ثانیه ای که احساس کردم زیر پام خالیه 

 

اشکام دارن میریزن 

به تو فکر می کنم 

به بزرگ شدنم.... خانوم شدنم.... 

به چیزایی که یادم دادی 

به احساسی که توی وجودم گذاشتی 

به شخصیتی که از همون بچگی بهم بخشیدی 

 و به الانم.... 

به فاصله ای که برام ایجاد میشه و منی که نمیدونم درست و غلطش چیه 

به زندگی ای که برام مهم بود قدم به قدم، آجر به آجرش رو فقط توی حریم دو نفره ی عاشقانه مون جا بدیم 

به اعتقاداتی که الان میونشون گم میشم و خودم رو گم میکنم 

به دلم.... 

به این همه تفاوت.... 

و به سکوت 

که نمیدونم از غربت آخرین نگاه تو برام به یادگار موند یا از غربت زمونه یادش گرفتم.... 

 

این روزا 

هیچ کس نیست که بتونم به کمکش دل ببندم 

سکوت و سکوت و سکوت... 

 

و عجیب دلتنگت هستم 

وقتایی که احساس بی پناهی می کنم 

وقتایی که جایی رو ندارم تا سرم رو قرار بدم و اشکامو از دنیا پنهان کنم 

دلم برات تنگه  

کاش.... تنهام نمی زاشتی.... 

کاش.... همون زمان با تو اومده بودم .... 

هنوزم اعتقاد دارم من زمینی نیستم.... 

 

برگرد یا ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد