بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

1

با فکر تو راهی میشم تو هر خیابون

دنبال رد پای تو به زیر بارون

این شهر بعد تو برام بدجوری سرده

نیستی و این دوری منو دیوونه کرده

نیستی و خاطره هنوز برام عزیزه

اون کوهی که پشت تو بود داره می ریزه

دائم زمین می خورم و زخمیه پام

بعد تو من تنها ترین ادم دنیام

کلافه می کنه منو این کوچه های لعنتی .....وقتی که نیستی

تو که همه کسم بودم تکیه کنم جز تو به کی.... وقتی که نیستی

.....................................................

تقویم می گرده و می گرده و باز می رسه به روزهای خاطره ساز

سال گذشته....

این روز....

غمگین بودم و غمگین تر شدم

نمیشه با تقدیر جنگید

..................................................

تولدت مبارک خاطره!

با تو شروع می کنم.....

با تو و تولد تو متولد می شم

با چشمای غمگین اما عاشقی که تمام دیشب مقابلم بود و عمیق نگاهم می کرد 

در سکوت کامل دنیا

با چشمایی که همیشه برای من دنیای حرف بودن

چشمایی که منو جادو می کنن

میشکنن خرد می کنن اما دنبالِ تو می کشونن

با من چه کردی؟؟؟؟ هیچ می دونی؟؟؟؟

!!!


نقطه ته خط

بعضی وقتا برای دل کندن هم باید مقدمه چینی کرد

باید تغییر داد

باید نو شد

برای اینکه ادای قوی بودن رو در بیاری باید بهانه برای لبخند های الکی پیدا کنی

دل کندن هم درست مثل دل بستن آمادگی نیاز داره

شاید حتی بیشتر


و من دارم اماده می شم برای یه دل کندن بزرگ!

باید تمام شه این احساس لعنتى

باید خط بخوره این عهد هاى یکطرفه این تعهد هاى شکسته شده ى قدیم

بسه هر چقدر بالاى قبرى زار زدم که مرده اى نداشت

بسه هر چقدر من موندم که یه قول حفظ بشه و بودن بیش از حدم باعث شد روز به روز بیخیالى و خودخواهى ها زجرم بده

بسه هر چقدر نادیده گرفتم!

میگه شنیدم صدام کردى

اما در حال رفتن به سفر بودم و نشد جواب بدم!!!!!!!

نشد!!!!!

کى از دست داد؟ من؟ .... چیزى نداشتم که ببازم اما اون.... بدجور میبازه.....


نوشتم تا امروز رو خوبِ   خوب در خاطرم نگه دارم

تا یه روز دیگه دوباره بغض و درد و ناراحتیاش زخم امروز رو از یادم نبره و بازم نشم همون دخترک گذشته

دوستى هم قوانینى داره

و قانونِ  این دوستى بدجور شکست

متاسفم

شاید دیر باشه

اما بلاخره باید از یه جایى شروع کرد

کجا بهتر از جایى که از زخماى دلت روى زمین نشستى و همه انگیزه هاتو به باد سپردى؟

کى بهتر از وقتى که کس و ناکس ازارت دادن و روحت دیگه تاب تحملش رو از دست داده

بلاخره باید شروع کرد

شاید از همین جا همین نقطه ى تلخ

روزى که با اشک اون خونه رو ترک کردم میدونستم همه چیز یه رنگ دیگه میشه

همینه

باید شروع کنم

تغییر

عادت به این تغییر