بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

3

بچه که بود و پر از شیطنت، پشتش بودم!

همیشه و هر جا حمایتش کردم،

عاشقانه دوستش داشتم، 

عاشقانه بزرگش کردم

چه شبهایى که تا صبح با فکر شادى یا غمش نخوابیدم

چه روزایى که همه ى دغدغه ى فکرم بود

چقدر به حضورش، محبتش، افتخار میکردم

برام داشت یه تکیه گاه جدید میشد

اما یه درخت که هنوز ریشه نداده نمیتونه به اندازه دنیاى من محکم باشه

امشب این تکیه گاه از هم پاشید....

و متاسفم براى خودم و خودش

ادمِ  قدرنشناس هیچ وقت درست نمیشه

یکبار براى همیشه باید کنارش گذاشت

باید ازش گذشت

ادمِ پر توقع رو باید رها کرد تا تنها بمونه

چون هیچ وقت قدر احساس تو رو نمیدونه و نمیفهمه

ادمِ خودخواه هرگز تو و اتفاقى که توى دلت میگذره رو نمیفهمه!

اره  نابرا در کوچکِ  من!

در سن ٢٠ سالگى اینقدر کوچک نیستى که حرفهاى امشبت را به پاى عصبانیت و خستگى بگذارم

ریشه ى احساس برادرى تو مدتهاست سست شده بود و امشب شکست

قطره اشکى که امشب از چشمان من ریخت خونِ قلبم بود و اخرین تلاشِ من براى حفظِ این رابطه ى قلبى

اما به من ثابت کردى پیوند هاى تو فقط شناسنامه ایست و نه قلبى

تو رو به زندگیت و ادم هاى دوست داشتنیه زندگیت میسپارم

تا در کنار اونها همونى باشى که میخواى

حضور من تمام میشه تا دخالتى برات نباشه چون نمیتونم باشم و تو رو اینقدر بى ریشه و پر توقع و خودخواه ببینم

متاسفم که نتیجه ى عشقِ یک خانواده این شد

خداحافظ برادر!

خدا نگهدار دنیایت باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد