بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

4

آنقَدَر ندیدمت که وقتی عکسی خاطره ای از تو زنده می کند باور نمی کند

آنقدر نبودی که روی اشک هایم خاک نشسته...

برگشتنت دیگر از رویا هم گذشته....

آنقدر نبودی که نا امید شدم از سالها انتظار

راست می گفتند.... تو رفته ای

همان موقع..... در اوج نیاز من برای بودنت..... در اوج کودکانه هایم....

تو رفتی و من این همه سال برای باورش جنگیدم

اما نشد که نشد....

تو رفته بودی....

آنقدر ندیدمت که دیگر باورم نمی شود زمانی زندگیم رنگ و بوی تو داشته....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد