بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بخاطر تمام دفعاتی که پیشم بودی

بخاطر تمام حقایقی که باعث شدی ببینم

بخاطر تمام خوشیهایی که برام به ارمقان آوردی

بخاطر تمام نادرستیهایی که به درستی تبدیل کردی

بخاطر تمام رویاهایی که به حقیقت تبدیلشون کردی

و بخاطر عشقی که درون تو پیدا کردم

همیشه از تو ممنون خواهم بود عزیز

تو تنها کسی بودی که همیشه منو بالا می بردی

هرگز نذاشتی سقوط کنم

تو تنها کسی هستی که منو در تمام این وضعیتها دیدی

وقتی ضعیف بودم تو قدرت من بودی

وقتی نمیتونستم حرف بزنم تو صدای من بودی

وقتی نمیتونستم ببینم تو چشم من بودی

تو منو بهتر از من میدیدی

بلندم می کردی وقتی نمیتونستم به بلندیها برسم

تو به من خوبیت رو دادی چون باور داشتی که

من همه چیزم

چون تو عاشق من بودی

تو به من پر پرواز دادی

دستام رو گرفتی تا آسمون رو لمس کنم

من ایمانم رو از دست داده بودم ولی تو اونو به من برگردوندی

به من می گفتی که هیچ ستاره ای غیر قابل دسترسی نیست

کنارم ایستادی و من رو سر افراز کردی

تمام عشقت مال من بود

و بخاطر تمام روزایی که باهات بودم خوشحالم

شاید زیاد ندونم

ولی میدونم که این حقیقت داره

خدا منو بخشید چون عاشق تو بودم

وقتی ضعیف بودم تو قدرت من بودی

وقتی نمیتونستم حرف بزنم تو صدای من بودی

وقتی نمیتونستم ببینم تو چشم من بودی

تو منو بهتر از من میدیدی

بلندم می کردی وقتی نمیتونستم به بلندیها برسم

من همه چیزم

چون تو عاشق من بودی

چون تو عاشق من بودی

تو همیشه پیشم بودی

مانند بادی مهربون که منو با خودش می برد

مثل نوری در تاریکی که عشقت رو در زندگی من می تابید

تو حقیقت من در این همه دروغ بودی

و بخاطر تو دنیای من بهترین جاست

وقتی ضعیف بودم تو قدرت من بودی

وقتی نمیتونستم حرف بزنم تو صدای من بودی

وقتی نمیتونستم ببینم تو چشم من بودی

تو منو بهتر از من میدیدی

بلندم می کردی وقتی نمیتونستم به بلندیها برسم

من همه چیزم

چون تو عاشق من بودی

من همه چیزم

چون تو عاشق من بودی

..................................................
چیزی به سومین سالگرد عقد و اولین سالگرد عروسیمون نمونده
اما اینقدر حالم ناخوشه که نمیتونم حس خاصی داشته باشم
فقط برای اینکه زیاد از حد از حال و هوای اون روزا دور نباشم این شعر رو گذاشتم!
همینجوری!

پ.ن: همسر زنگ زده میگه سه سال پیش یه همچین شبی بود که بله رو ازت گرفتم، حالا اگر یه بار دیگه ازت بپرسم بازم بله میگی؟.... با اطمینان عجیبی گفتم: نه!!!! اون موقع زود بله دادم الان کلی شرط و شروط داره باید هرکار بگم بکنی تا جواب بدم حالا باید برم لیست بنویسم ببینم دلم میخواد چه کارایی واسم بکنه که چیزی از قلم نیفته!.... تقصیر من نیست میخواست سوال نپرسه!والا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد