حالم هیچ خوب نیست
این روزهای نبودنت، دوباره گذشته و تمام خاطرات سیاهم را زنده کرده
دوباره غم نامه های کودکی و جوانی را زمزمه می کنم و اشک میریزم
اما دستان تو نیست تا تسکین این قلب زخمی شود
این روزهای نبودنت
دلتنگی غریب شب ها هیچ،
جای خالی ات در خانه ی مشترکمان هم هیچ،
حرف های دیگران و غم نداشتن حمایتت هم هیچ،
با این دغدغه ی جدید و غم انگیز زندگیم چه کنم؟؟؟
نیستی که حداقل شنونده ام باشی....
هی....