بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

آدمــه دیگه
دلش میخواد برای یکی تــــــــک باشه
دلش میخواد یکی فقط نــوشته های اون رو بــخونه
دلش میخواد یکی فقط به اون اِس اِم اِس بِــده
دلش میخواد یکی فقط نگَران حالِ اون بــشه
دلــش میخــواد
اون یِــکی
تـــــــــــــو
بــاشی ... 

باز دوباره با نگاهت

این دل من زیر و رو شد

باز سر کلاس قلبم

درس عاشقى شروع شد

دل دوباره زیر و رو شد

...

با تموم سادگى تو

حرفتو دارى میگى تو

میگى عاشقت میمونم

میگم عشق اخرى تو

حرفتو دارى میگى تو

....

میدونى 

حالم این روزا

بدتر از همه اس

اخه هر کى رسید دل ساده من رو شکوند

قول بده که تو

از پیشم نرى

واسه من دیگه عاشقى جاده یک طرفه اس

میمیرم برى

اخرین دفعه اس

.....

بى هوا نوازشم کن

اشک و غصه هامو کم کن

با نگاه بیقرارت

باز دوباره عاشقم کن

اشک و غصه هامو کم کن

....

قلب من بهونه داره

حرف عاشقونه داره

راه دیگه اى نداره

غیر از اینکه باز دوباره

سر رو شونه هات بزاره

.....

 خوش امدى به رویایم....

باورم نمیشود که اینجایى

در یک قدمى رویاهایم


باورم نمیشود اما

معجزه همیشه در ثانیه هاى دور از انتظار رخ میدهد



دوست داشتنش دست من نیست

همان گونه که دوست نداشتنش از دست من خارج بود


مهربانیش به سادگى قلبم را مى لرزاند

و خلوص حرف هایش سرکشى هایم را مهار مى کند


دوست داشتنش دست من نیست

شکایتى دارى از قلبم گله کن

من مقابل احساسم تسلیمم

تولد دوباره

وقتى به اوج نا امیدى رسیدم

دوباره معجزه اى رو کردى

دوباره چهار ستون قلبم را لرزاندى و

حکمتت را به رخ این دختر عجول کشیدى


وقتى زمین و زمانت را به باد انتقاد گرفتم و

جز حرف هاى صد من یه غاز چیز تازه اى نداشتم

تو با لبخند همیشگیت دوباره اغوش باز کردى و

تمام سرکشى هایم را به اغوش کشیدى و

در ارامش غرقم کردى


دوباره لبخندت را معجزه زندگیم قرار دادى و

حضورت را بى واسطه اثبات کردى


هدیه ات را دوست دارم

تو هم مرا دوست داشته باش

خداى من


.

سخت است حرفت را نفهمند و سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند…

حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ ، اشتباهی هم فهمیده اند

(دکتر علی شریعتی)

.

خوش به حال تو که یکى رو دارى که بدونى نگرانته

بدونى به فکرته

بیش از خودت غمت رو مى خوره

بدونى هر وقت صداش کنى جوابتو میده

همیشه هست

بهت قول داده هرگز تنهات نزاره

اما بیچاره دل من

که توى این شب سرد غم غریبشو با هیچکس نمیتونه شریک بشه

حتى نمیتونه بگه داره چى بهش میگذره

فقط این بار سنگین رو روى همین دل در حال موتش گذاشته و

کشون کشون ادامه میده

بیچاره دل من که باید سنگ صبور تو بشه اما بازم زخمیش کنى

....

اخر قصه

دیگر پس زده شدى

همان گونه که پس زدى!


تو در دنیاى مجهولت مى مانى

و تقاص نفهى هایت را دل لجباز من خواهد داد


بعید میدانم روزى دوباره با تو یکرنگ شوم

ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ

ﺭﻭﻳﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮓ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﺎﻥ

ﻭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺑﮕﻮ

ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ

ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﺑﻨﺪ .

ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﮕﻮ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ

ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺎﻳﻢ ﺑﮕﻨﺠﺪ .

ﻣﺎ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯽ ﻛﻨﻴﻢ

ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﺎﺭﻳﻜﯽ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺳﻔﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ

ﻛﺮﺩ

ﻫﻴﭻ ﻛﺴﯽ ﺟﺰ ﺗﻮ

ﻛﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺒﺰﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪﯼ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﺎﻫﯽ

ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻌﻨﯽ ﻟﻄﻴﻒ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﭼﻜﺪ

ﻭ ﻣﻦ، ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺷﻜﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﭼﻜﺪ

ﺳﻔﺮ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ .

ﺍﺷﻜﯽ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ

ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻳﻐﻤﺎ ﺑﺮﺩ .


" ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺑﺪﯾﺖ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ - ﭘﺎﺑﻠﻮ ﻧﺮﻭﺩﺍ - ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ

ﺑﯿﻨﺶ ﭘﮋﻭﻩ "

گفت: نه تو تونستى کارى واسه من بکنى نه من واسه تو

گفت: شاید من اون ادمى که تو فکر میکنى نیست


قلبم ترک تازه اى خورد

تمام تلاش اون سالها رو ندید؟

نفهمیده بود؟؟؟؟

تمام تلاشش براى من این بود که غمش رو به من انتقال نده

واقعا این کافیه؟

دوست داشتن اینه؟؟؟؟


قلبم خطا نکرد وقتى به احساسش شک کرد

وقتى اون رو به خودخواهى محکوم کرد

قلبم دیگه چیزى حس نمیکنه