بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

آدمها، آدمهای سابق نیستند

و روزگار هم آن روزگار قدیم نیست

گرچه در گذشته هم دغدغه ها و غم ها کم نبود اما معرفتی بود که امروز فقط یک خاطره شده

آنقدر روز و روزگار پر مشکل و سخت و غمناک سپری می شود که مجالی برای با معرفت بودن آدمها نگذاشته

دلم می سوزد

دلم برای دلهایی که در کنار هم و از فرط عشق نسبت به هم می سوزند اما در گیر و دار روزگار با کج فهمی ها عشق خود را به اشتباه چیزی شبیه لجبازی نشان می دهند می سوزد

دلم برای آدمهای پر مهری که مهرشان موجب سرخوردگیشان شده می سوزد

دلم برای معرفت هایی که هنوز باقی مانده اما اشتباه تفسیر می شود می سوزد


دوست دارم به هیچ چیز فکر نکنم

به خودم هم

روزگار چندان دوست داشتنی نمی گذرد

اما امیدوارم که بگذرد.... امیدوارم شرایط تغییر کند.... امید دارم به روز و روزهایی کمی عاشقانه تر، کمی ساده تر، کمی مهربان تر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد