بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

یه باری روی دلم هست

یه بغضی توی گلوم نشسته

یه دردی توی قلبم حس می کنم

که فقط دلم میخواد چشمامو ببندم و دیگه باز نکنم

قدم که برمیدارم نمیدونم پام دوباره به زمین میرسه یا نه

این همه سال غم عشق کشیدم.... بارها درد فراق تجربه کردم

شکستم زمین خوردم و دوباره ادامه دادم

ولی امروز به جرئت میگم.... اون روزا چی بود و حالِ الانم چیه

با قاطعیت میگم هر آدمی غم خودش رو تحمل میکنه اما درد عزیزش رو نه!


حالِ پرنده ی بی آشیونی رو دارم که زیر رگبار دنبال یه جای امن میگرده

پر از نا امنیم.... پر از ترسم.....

خدایا..... میشه برگردم؟؟؟


پ.ن: من به یک معجزه به یک دعای ناب احتیاج دارم.....