بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

هر شروعی یه پایانی داره

همون طوری که معمولا شروع ها غافلگیر کننده اتفاق می افتن بعضی از پایان ها هم ناگهانین

مثل پایان این خونه


تصمیمم جدیه و نمیتونم به کسی دلیلش رو بگم اما دیگه اینجا و هیچ جایی نیستم. از همه تون که تا اینجا منو می خوندین و کم و زیاد همراهم بودین یه دنیا ممنونم....

دلم قطعا و حتما برای این خونه ی مجازیم برای سنگ صبور همه ی درد و دلام تنگ میشه اما وقتٍ رفتن مجبورم پشت سرمم نگاه نکنم. نمیخوام بیش از این پاهام بلرزه و توانم بره....


از ۲۰ آذر ماه ۸۴ تا امروز.....

تمام دوره شیرین جوونیم

خدانگهدار....