بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

داریم در مورد یه فیلم صحبت می کنیم 

با خنده تکرار می کنم: " مهننننننننسسسسسس" 

و بعد به سرعت چشمامو می بندم 

رومو اون طرف می کنم 

سرم رو با دستم میگیرمو .... می لرزم.... می لرزم.... 

 

تو بگو .... 

توی بی معرفت بگو.... 

توی نامرد قدر نشناس بگو.... 

من با این همه خاطره کجا برم؟؟؟ 

من با این یادگاری های تو که روی سلول سلول روحم به جا مونده چیکار کنم؟؟؟ 

هان؟؟؟ 

 

تو با خودت می جنگی اما.... 

من رو کجای این جنگ قربانی کردی؟؟؟؟؟؟

یه وقتایی با یه کلمه....بدون هیچ لحنی.... دلت می لرزه... 

 

که انگار یه چیزی سر جاش نیست... 

 

انگار یه مشکلی هست 

 

و بعد ضربان قلبت میره رو هزار 

 

و نمیدونی به کجا پناه ببری از هجوم افکار منفی 

 

مخصوصا وقتی که دستت به جایی هم بند نیست.... 

 

الان هم... 

 

یکی از همون وقت هاست 

 

که دلم برای یک شخص ممنوعه نگرانه 

 

اینجور وقتا شکر میکنم خدایی رو که همین بودنش برام کافیه 

 

که تنها راه نجاته 

 

که میتونم چشمامو ببندم و توی دلم همه رو بهش بسپارم و بگم: 

 

در امانت داریت شک ندارم....پس مواظبشون باش! 

 

بودنت رو شکر!

تو رو دوست داشتن 

گرچه اشتباه من بود 

و البته قشنگ ترین اشتباه من 

 

اما 

 

در نهایت کودکی هایم 

در لحظه ای که می توان بی پروا انتظار معجزه داشت 

هنوز هم چشم به آسمان دارم  

و امید برگشتت در دلم غوغا می کند 

درست همچون طپش قلبم در اولین دیدار ۲ نفره مان 

 

کاش هر تصمیمی که میگیری به هر دوی ما فکر کنی  

کاش باور کنی که بی تو زندگیم بی روح است 

.... 

کاش عشق را باور کنی