بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

نبودنش یک درد بجا می گذاشت  

و بودنش تکرار قصه ی هزار درد دنیایش بود 

 

میان درد خودم و اسارتش!   

وجدانش را نشانه گرفتم تا همه ی مردانگیش در خاطرم به باد رود 

 

میان ستیز باور عشق او و خیانت روزگار، 

سر شکست فرو آوردم و تسلیم تقدیری سراسر سوال شدم 

 

او و همه ی سوال های بی جواب را به باد سپردم 

شاید روزی روزگاری حقیقت غالب شود 

 

رهایش کردم تا ثابت کنم در همین لحظات آخر ایثار عشق 

هنوز قسم جانش حکم بلاعوض زندگیم است و اجرایش محتوم 

 

از راه آمده تنها بازگشتم و در ابتدای تنهایی ایستادم 

نه غمی دارم و نه عشقی 

 

فقط سرشارم از دروغ هایی که در جواب عشق نثارم کردند 

 

نمیدانید چه سخت است میان نفرت دروغ همچنان عاشقی کردن! 

 

 

پ.ن: چوب خدا هرگز صدایی نخواهد داشت!....

میخواهی بروی؟

خب برو...

انتظار مرا وحشتی نیست

شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود

برو...

برای چه ایستاده ایی؟

به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟

برو..

تردید نکن

نفس های آخر است

نترس برو...

احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست

برو...

یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود

پس راحت برو

مسافری در راه انتظارت را میکشد

طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد

برو...

فقط برو.....  

 

 از وبلاگ:دلنوشته های یک دلشکسته

برای یک مخاطب خاص: ... 

 

مگه حرف عجیب غریبی زدم که میگی اینا بهم نمیاد؟؟  

 

فکر کنم شانس آوردم که به تازگی منو ندیدی و باز میگی به قیافه ام نمیاد....!!!! 

 

اما گلم، اون چیزی که من نوشتم به اون چیزی که تعبیرش کردی! حتی به شوخی! مربوط نبوداااااااا.... 

 

نگران نباش من ادعای هیچی ندارم  

خیالت راااااااا حت 

 

نمیشه کربلا رفته باشی و آرامش خالص حرمش رو حس کرده باشی 

و امروز دلت پر نزنه واسه اونجا 

 

نمیشه با هزار تا غر و گله به زور ازش اجازه ی رفتن گرفته باشی و  

توی سفر هر لحظه بهت نشونه ای داده باشه که تو دعوتی بودی   

و قلبت بی تاب حضورش نباشه 

وقتی که هزار تا مانع جلوی پای فقط تو باشه و بی اینکه تلاشی کنی همه رفع شن 

و دلت بهت بگه:دیدی داره مهمون نوازی ای می کنه که دیگه دست از گله بردای 

 

وقتی یه شب با اخم و بغض بری توی تخت و بگی:این بود رسم مهمون نوازی؟ 

پس چرا گفتین مهمون حبیب خداست؟ تو که منو پس می زنی و هی نه میاری! 

و شب بعد با صورتی خیس از اشک شوق سر روی بالش بزاری و سراسر سپاس باشی 

که نشدنی رو برات با دست معجزه گرش شدنی می کنه 

تا به پابوسش بری و غرق عشق بشی 

اونم توی دوره ای که همه ی وجودت فقط و فقط نیازه 

 

وقتی جلوی همه رو میگیرن و نمیزارن کسی وارد بشه و حتی خودتم نمی فهمی چی شد که 

تو رفتی تو بدون اینکه چیزی بگن 

و فقط یاد کله شقیت میفتی که باز دم در ورودی حرمش داشتی توی دلت بهش میگفتی:تا این دم آخر هم میزاریم توی خماری؟؟؟؟ یعنی منو از در خونه ات میرونی؟؟؟ اینجوریه؟؟؟ 

 

و بعد عاشقانه چشم میدوونی تا نگاهت به ضریحش گره بخوره و.... 

 

مگه میشه حس اون لحظه رو توصیف کرد؟ 

مگه می تونم بگم چطوری همه ی دلم ریخت؟ 

مگه می تونم بگم چقدر عزیزه اون آقا؟؟؟ 

 

شلوغ بود و همهمه.... 

آدمایی از من خیلی قوی تر که همه مثل یه سد جلوم بودن 

اما فقط کافی بود قصد کنم برم نزدیک نزدیک 

انگار دستتو می گرفت و می آوردت بالای سرش 

همه کنار می رفتن و من بودم و اون و یه سکوت غریب 

دنیا خاموش می شد و تو بودی و سلطان دلت 

و یک اعجاب باور نکردنی 

 

 

قبل از این سفر بهش نزدیک نبودم 

اما....الان دلم بهش گره ی غریبی خورده 

لبریز از عشقم و اسمش که میاد اشکه که توی چشمم می شینه 

اشک شوق از اینکه مردی به این بزرگی امام ماست 

امامی که محبتش شامل این بنده ی کوچیک و رو سیاهشم میشه 

اینقدر مهربونه که چشم از کسی بر نمیداره 

و میدونم پیش خدا خیلییییی عزیزه 

 

امروز هر لحظه اسمش رو میشنوم و اشکمه که میریزه 

اما نه مثل هر روز اشک غم 

امروز چشمم از عشقش خیسه و قلبم دلتنگشه 

میدونم همه جا هست اینجا هم هست 

اما هوای اونجا یه حال غریبی داره 

 

دلم هوای کربلا داره.... 

 

 

پ.ن۱: ولادت امام حسین(ع) رو به همه تبریک میگم....اینقدر اماممون مهربونه که مسلمون و حتی غیر مسلمون نداره....اون افتخار آدماست....افتخار نوع بشر.... 

 

پ.ن۲: دلم می خواست می شد امروز یه هدیه واسش داشتم برای تولدش.... کاش یه فکری به ذهنم برسه.... خدا جونی؟.... جورش کن دیگه....تو می تونیییییییییییییییییییییییییی.....بوس 

 

پ.ن۳: یه جمله ی کوتاه می تونه سنگینی یه سایه ی سیاه رو از سر شبم بر داره.... اینه معجزه ی عشق حتی اگر زمینیه زمینی باشه.... حالا دلم میگه فقط عاشقی کن و بی خیال دنیا... دست خالی اومدیم و چیزی برای باختن نداریم پس سعی کن دلت توشه برداره تا دست پر بره.... و گرنه همه ی چیزای این دنیا برای همین دنیا می مونه و میری!

چه سخته وقتی یه عالمه جواب داری 

یه عالمه حرف نگفته 

برای یه دوست 

یه دوست از گذشته هایی شاید دور شاید هم نزدیک 

چاره ای جز سکوت نداشته باشی 

چون نمیدونی کجا باید حرف بزنی 

و این چه دلگیر می تونه باشه واست 

 

چه دلتنگی اون لحظه ای که پر می کشی و بعد به خاطر میاری که همه چیز تغییر کرده 

همه چیز سالهاست که تغییر کرده 

و خودت باعث این تغییر بودی 

خودت خواستی که دنیا راهو تعیین کنه نه تو 

و بی هیچ تلاشی ایستادی و فقط نگاه کردی... 

به از بین رفتن احساسی که خودت بهتر از اون می دونستی دیگه هیچ جای دنیا نخواهی دید 

هیچ جای دنیا حتی رویاشم حقیقت نخواهد داشت 

و مسخره است اگر امروز بشینی و گله از روزگار کنی 

که این یک بار خودت مقصر بودی و انتخاب خودت بود!!! 

 

چه سخته وقتی می خوای با همه ی وجودت بهش بگی چقدر بهش افتخار می کردی  

اما هرگز نشد اینو اعتراف کنی 

وقتی می خوای بدونه نمی تونستی ....و اون خیلی چیزا رو هرگز نمی دونست! 

 

 

اما میون همه ی این ها 

قشنگ ترین حس دنیاست وقتی ....وقتی هست.... 

وقتی میبینی دورادور حواسش گاهی هم اینجاست 

انگار همه ی غربت دنیاتو میگیره اون لحظه ای که.... 

انگار یادت میره که .... 

 

هیچ وقت نشد این حرفها رو ساده و بدون .... بنویسم 

هیچ وقت این جمله های به پایان نرسیدن 

درست مثل اون احساس.... 

یه احساس نیمه تمام 

که پایانش اینجا نیست....توی این دنیا نیست....این زمان نیست.... 

 

 

معذرت می خوام.... 

همه چیزو به حالت قبل بر می گردونم.... 

نمیدونستم و فقط نگران شدم که کسی دیگه دسترسی داشته! 

 

.... 

راستی 

چیو قبول نکنم؟!

برای بار چندم بگم که لطفاْ کامنتتون رو بی نام یا با .... نفرستید؟؟؟ 

 

من گیج میشم اینجوری خوب!!!! 

 

زندگی؛ نقطه، سر خط… بی وفاییت شده عادت
تو نوشته بودی دیدار، سه تا نقطه به قیامت
زندگی؛ نقطه، سر خط… تلگِرافی شده نامه ت
قلبمو مچاله کردی، لای نقطه چین نامه ت
عزیزم، نقطه ته ِ خط، برو با خیال راحت!
به تو تقدیم این ترانه، عوض ِ جواب ِ نامه ت…
با سی و دو حرف دلگیر، مختصر، مفید و ساده
گفتی که سایه ی عشقت، از سَرَم خیلی زیاده..
زیر “دَرد“و خط کشیدی؛ ضربدر زدی رو اسمم
تا بدونم که به عشقت، تا که جون دارم طلسمم
عزیزم، نقطه ته ِ خط، برو با خیال راحت!
به تو تقدیم این ترانه، عوض ِ جواب ِ نامه ت…
روی یک کاغذ بی خط حرفای خسته به نوبت
روی سرزمین نامه ت، حرف “ت” کرده قیامت
ت” مثل “تو“، مثل “تردید“؛ “ت” مثل آخر ِ “طاقت
مثل “تنهایی“م، مثل “تب“؛ مثل آخر ِ “خیانت“…
عزیزم، نقطه ته ِ خط، برو با خیال راحت!
به تو تقدیم این ترانه، عوض ِ جواب ِ نامه ت… 

 

پ.ن:توی وبلاگ یه دوست عزیز این شعر رو خوندم....شاید اینم جواب اتفاقات افتاده نباشه.... اما حداقل برای چند دقیقه خوندنش بهم حس آشنایی میده.... یعنی می تونم یه روز بعد هاااا همه ی گذشته رو ببخشم و چشم ببندم؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

 

 

 

 

همیشه سکوتم به معنای پیروزی تو نیست 

گاهی سکوت می کنم تا بفهمی 

چه بی صدا باختی....