نمیشه کربلا رفته باشی و آرامش خالص حرمش رو حس کرده باشی
و امروز دلت پر نزنه واسه اونجا
نمیشه با هزار تا غر و گله به زور ازش اجازه ی رفتن گرفته باشی و
توی سفر هر لحظه بهت نشونه ای داده باشه که تو دعوتی بودی
و قلبت بی تاب حضورش نباشه
وقتی که هزار تا مانع جلوی پای فقط تو باشه و بی اینکه تلاشی کنی همه رفع شن
و دلت بهت بگه:دیدی داره مهمون نوازی ای می کنه که دیگه دست از گله بردای
وقتی یه شب با اخم و بغض بری توی تخت و بگی:این بود رسم مهمون نوازی؟
پس چرا گفتین مهمون حبیب خداست؟ تو که منو پس می زنی و هی نه میاری!
و شب بعد با صورتی خیس از اشک شوق سر روی بالش بزاری و سراسر سپاس باشی
که نشدنی رو برات با دست معجزه گرش شدنی می کنه
تا به پابوسش بری و غرق عشق بشی
اونم توی دوره ای که همه ی وجودت فقط و فقط نیازه
وقتی جلوی همه رو میگیرن و نمیزارن کسی وارد بشه و حتی خودتم نمی فهمی چی شد که
تو رفتی تو بدون اینکه چیزی بگن
و فقط یاد کله شقیت میفتی که باز دم در ورودی حرمش داشتی توی دلت بهش میگفتی:تا این دم آخر هم میزاریم توی خماری؟؟؟؟ یعنی منو از در خونه ات میرونی؟؟؟ اینجوریه؟؟؟
و بعد عاشقانه چشم میدوونی تا نگاهت به ضریحش گره بخوره و....
مگه میشه حس اون لحظه رو توصیف کرد؟
مگه می تونم بگم چطوری همه ی دلم ریخت؟
مگه می تونم بگم چقدر عزیزه اون آقا؟؟؟
شلوغ بود و همهمه....
آدمایی از من خیلی قوی تر که همه مثل یه سد جلوم بودن
اما فقط کافی بود قصد کنم برم نزدیک نزدیک
انگار دستتو می گرفت و می آوردت بالای سرش
همه کنار می رفتن و من بودم و اون و یه سکوت غریب
دنیا خاموش می شد و تو بودی و سلطان دلت
و یک اعجاب باور نکردنی
قبل از این سفر بهش نزدیک نبودم
اما....الان دلم بهش گره ی غریبی خورده
لبریز از عشقم و اسمش که میاد اشکه که توی چشمم می شینه
اشک شوق از اینکه مردی به این بزرگی امام ماست
امامی که محبتش شامل این بنده ی کوچیک و رو سیاهشم میشه
اینقدر مهربونه که چشم از کسی بر نمیداره
و میدونم پیش خدا خیلییییی عزیزه
امروز هر لحظه اسمش رو میشنوم و اشکمه که میریزه
اما نه مثل هر روز اشک غم
امروز چشمم از عشقش خیسه و قلبم دلتنگشه
میدونم همه جا هست اینجا هم هست
اما هوای اونجا یه حال غریبی داره
دلم هوای کربلا داره....
پ.ن۱: ولادت امام حسین(ع) رو به همه تبریک میگم....اینقدر اماممون مهربونه که مسلمون و حتی غیر مسلمون نداره....اون افتخار آدماست....افتخار نوع بشر....
پ.ن۲: دلم می خواست می شد امروز یه هدیه واسش داشتم برای تولدش.... کاش یه فکری به ذهنم برسه.... خدا جونی؟.... جورش کن دیگه....تو می تونیییییییییییییییییییییییییی.....بوس
پ.ن۳: یه جمله ی کوتاه می تونه سنگینی یه سایه ی سیاه رو از سر شبم بر داره.... اینه معجزه ی عشق حتی اگر زمینیه زمینی باشه.... حالا دلم میگه فقط عاشقی کن و بی خیال دنیا... دست خالی اومدیم و چیزی برای باختن نداریم پس سعی کن دلت توشه برداره تا دست پر بره.... و گرنه همه ی چیزای این دنیا برای همین دنیا می مونه و میری!
قربون دلت دوست جونمممم