بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

نمیشه کربلا رفته باشی و آرامش خالص حرمش رو حس کرده باشی 

و امروز دلت پر نزنه واسه اونجا 

 

نمیشه با هزار تا غر و گله به زور ازش اجازه ی رفتن گرفته باشی و  

توی سفر هر لحظه بهت نشونه ای داده باشه که تو دعوتی بودی   

و قلبت بی تاب حضورش نباشه 

وقتی که هزار تا مانع جلوی پای فقط تو باشه و بی اینکه تلاشی کنی همه رفع شن 

و دلت بهت بگه:دیدی داره مهمون نوازی ای می کنه که دیگه دست از گله بردای 

 

وقتی یه شب با اخم و بغض بری توی تخت و بگی:این بود رسم مهمون نوازی؟ 

پس چرا گفتین مهمون حبیب خداست؟ تو که منو پس می زنی و هی نه میاری! 

و شب بعد با صورتی خیس از اشک شوق سر روی بالش بزاری و سراسر سپاس باشی 

که نشدنی رو برات با دست معجزه گرش شدنی می کنه 

تا به پابوسش بری و غرق عشق بشی 

اونم توی دوره ای که همه ی وجودت فقط و فقط نیازه 

 

وقتی جلوی همه رو میگیرن و نمیزارن کسی وارد بشه و حتی خودتم نمی فهمی چی شد که 

تو رفتی تو بدون اینکه چیزی بگن 

و فقط یاد کله شقیت میفتی که باز دم در ورودی حرمش داشتی توی دلت بهش میگفتی:تا این دم آخر هم میزاریم توی خماری؟؟؟؟ یعنی منو از در خونه ات میرونی؟؟؟ اینجوریه؟؟؟ 

 

و بعد عاشقانه چشم میدوونی تا نگاهت به ضریحش گره بخوره و.... 

 

مگه میشه حس اون لحظه رو توصیف کرد؟ 

مگه می تونم بگم چطوری همه ی دلم ریخت؟ 

مگه می تونم بگم چقدر عزیزه اون آقا؟؟؟ 

 

شلوغ بود و همهمه.... 

آدمایی از من خیلی قوی تر که همه مثل یه سد جلوم بودن 

اما فقط کافی بود قصد کنم برم نزدیک نزدیک 

انگار دستتو می گرفت و می آوردت بالای سرش 

همه کنار می رفتن و من بودم و اون و یه سکوت غریب 

دنیا خاموش می شد و تو بودی و سلطان دلت 

و یک اعجاب باور نکردنی 

 

 

قبل از این سفر بهش نزدیک نبودم 

اما....الان دلم بهش گره ی غریبی خورده 

لبریز از عشقم و اسمش که میاد اشکه که توی چشمم می شینه 

اشک شوق از اینکه مردی به این بزرگی امام ماست 

امامی که محبتش شامل این بنده ی کوچیک و رو سیاهشم میشه 

اینقدر مهربونه که چشم از کسی بر نمیداره 

و میدونم پیش خدا خیلییییی عزیزه 

 

امروز هر لحظه اسمش رو میشنوم و اشکمه که میریزه 

اما نه مثل هر روز اشک غم 

امروز چشمم از عشقش خیسه و قلبم دلتنگشه 

میدونم همه جا هست اینجا هم هست 

اما هوای اونجا یه حال غریبی داره 

 

دلم هوای کربلا داره.... 

 

 

پ.ن۱: ولادت امام حسین(ع) رو به همه تبریک میگم....اینقدر اماممون مهربونه که مسلمون و حتی غیر مسلمون نداره....اون افتخار آدماست....افتخار نوع بشر.... 

 

پ.ن۲: دلم می خواست می شد امروز یه هدیه واسش داشتم برای تولدش.... کاش یه فکری به ذهنم برسه.... خدا جونی؟.... جورش کن دیگه....تو می تونیییییییییییییییییییییییییی.....بوس 

 

پ.ن۳: یه جمله ی کوتاه می تونه سنگینی یه سایه ی سیاه رو از سر شبم بر داره.... اینه معجزه ی عشق حتی اگر زمینیه زمینی باشه.... حالا دلم میگه فقط عاشقی کن و بی خیال دنیا... دست خالی اومدیم و چیزی برای باختن نداریم پس سعی کن دلت توشه برداره تا دست پر بره.... و گرنه همه ی چیزای این دنیا برای همین دنیا می مونه و میری!

نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

قربون دلت دوست جونمممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد