بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

اینم قصه ی جدید غصه های من

دارم دچار حمله های روحی میشم

بی علت.... ناگهانی.... دردناک

به نظرم اینا عوارض خستگی های منه از خودم

این من، با چیزی که قرار بود بشه خیلی فاصله داره

و من حالش رو ندارم که برای خوب شدن یا درست شدنش کار دیگه ای انجام بدم

از تلاش برای به ظاهر قوی بودن خسته شدم


پ.ن: دلم برای دوستهایی که صادقانه در طول زندگی در کنارم بودن تنگ شده....الف.میم رو بعد از مدتها پیدا کردم.... امروز ایمیل زدم بهش.... یعنی چک میکنه هنوز؟!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد