بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

نبودنش یک درد بجا می گذاشت  

و بودنش تکرار قصه ی هزار درد دنیایش بود 

 

میان درد خودم و اسارتش!   

وجدانش را نشانه گرفتم تا همه ی مردانگیش در خاطرم به باد رود 

 

میان ستیز باور عشق او و خیانت روزگار، 

سر شکست فرو آوردم و تسلیم تقدیری سراسر سوال شدم 

 

او و همه ی سوال های بی جواب را به باد سپردم 

شاید روزی روزگاری حقیقت غالب شود 

 

رهایش کردم تا ثابت کنم در همین لحظات آخر ایثار عشق 

هنوز قسم جانش حکم بلاعوض زندگیم است و اجرایش محتوم 

 

از راه آمده تنها بازگشتم و در ابتدای تنهایی ایستادم 

نه غمی دارم و نه عشقی 

 

فقط سرشارم از دروغ هایی که در جواب عشق نثارم کردند 

 

نمیدانید چه سخت است میان نفرت دروغ همچنان عاشقی کردن! 

 

 

پ.ن: چوب خدا هرگز صدایی نخواهد داشت!....

نظرات 2 + ارسال نظر
غلامرضا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ق.ظ http://azarkade.blogsky.com

درود بر شما ، زیبا بود زیبا ...... آذرکده

ملیکا یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://melijoojoo74.blogsky.com

سلام وبلاگ خیلی قشنگی دارین به وبه منم سر بزنین فکر کنم خوشتون بیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد