بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

دو

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم 

 

............. 

 

دیگر نگاهم چشم به راه آمدنت نیست آشنای من 

دیگر تاب این غمنامه را ندارم 

که من ناله کنم و تو باز هم و باز هم نیایی 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج سه‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ http://toranjbanoo.blogsky.com/

سلام شیما جان
خوبی عزیزم؟
منو ببخش که مدت هاست نتونستم بهت سر بزنم. اما جسته گریخته مطالب رو می خوندم البته تا جایی که ذهنم اجازه می داد و فرار نمی کرد... نمی دونم چرا نوشته هات باز رنگ غم گرفته... امیدوارم زود زود روحیه ی خوبت برگرده و غم رو دور بریزی.
مواظب خودت باش عزیزم.

ممنون که اومدی دوست خوبم

مهدی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ http://eshghbaroon.blogfa.com

سلام.عالی بود.اگه مایل به تبادل لینک هستی منو بانام عشق بارون لینک کن بعد بهم خبربده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد