بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

شش

وقتی که مثل غریقی در وجودش غرق شوی  

قلبت چنان در اجباری ناباورانه لبریز او میشود  

که چیزی توان جدا کردنش از دنیای درونت ندارد  

و او خود عاجز است از اینکه از قلبت رها شود.
  

................... 

ممنون از دوست خوبی که اینو برام نوشت... 

چه زیباست...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد