بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

هفت

۲۵ سالگی هم آغاز شد 

ساده و معمولی 

 

نه عجیب بود و نه هیجان انگیز 

فقط همراه با خودش یه درد قدیمی رو زنده کرد 

 یه درد که نزاره نفس هام به آرومی جاشون رو به هم بدن.... 

 

مهم نبود کی یادش هست و کی یادش نیست 

مهم این بود که امسال دیگه از شوق هر سال خبری نبود 

دیگه اشتیاق صفر شدن ثانیه ها رو نداشتم 

دیگه قلبم نمی زد تا آخرین لحظه ی اون سال رو بگذرونم 

دیگه هیجان شروع یک سال دیگه رو نداشتم 

 

مهم این بود که اینقدر تلخ بودم که نخوام گذشته رو مرور کنم 

نخوام به یاد بیارم توی ۲۴ سالگی چی بهم گذشت 

نه.... 

بد نبود 

شاید بزرگ ترین اتفاق زندگیم بود 

اما 

قلبم ضعیف تر از اون بود که قدرت به یادآوریشو داشته باشه 

روحم خسته تر از اون بود که بپذیره چه اتفاقاتی رو گذرونده 

دستام سردتر از اون بود که یه بار دیگه پیش چشمم بیان و باز بگم میشه تنها نبود!!!! 

نا امید تر از اون بودم که تکرار کنم فردا روز دیگه ایه 

 

 

نه.... 

آدمها نمی بینن من چطور تسلیم شدم 

هنوز اونقدر قدرت دارم تا توی دنیاشونمحکم راه برم و سرم رو بالا بگیرم 

اما... 

چه کنم که در آخرین دقایق 

سیاه پوشی غمگین همه ی رویاهامو با خودش برد 

و من التماس کنان کمک خواستم و تنها بودم 

 

چه کنم که رها شدم ....  

چه کنم وقتی راهیی جز رفتن نمونده.... 

 

آه خدای من  

این هم شروع شد 

خودمو دست تو می سپارم 

هر چی تو گفتی....تسلیم!

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ب.ظ http://mediaplayer.tk/

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام [گل]
بزرگترین مرجع دانلود رایگان با لینک مستقیم[بغل]

سحربانو شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ http://samo86.blogsky.com

بوس:)

بیدار یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:13 ق.ظ http://bidariyependar.persianblog.ir

با سلام ایندفعه هم متن زیبایی نوشنه ای مرسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد