بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

ده

بعد از رفتنت 

چند بهاری اومد و رفت 

اما هیچ بهاری زمستون رفتنتو بدرقه نکرد 

هیچ خورشیدی شب پروازتو به سحر نرسوند 

هیچ محبتی نبودِ مهر بوسه ات روی پیشونیمو کمرنگ نکرد 

 

هنوز حس مهربونی هر پدربزرگی قلبمو میلرزونه که دیگه ندارمت 

و حسرتش اشکامو سرازیر میکنه 

وقتی به یاد میارم تمام روز آخر رو 

که دستای سردتو توی دستم گرم می کردم به اشتیاق اینکه یک باره دیگه معجزه ای شه 

و چشمای مهربونت بازم به روم باز شه 

چطور تا صبح بالای سرت نشستم و خدا خدا کردم که این کابوس تمام شه 

 

عزیز ترین خونه ی ما 

خران رفتنت هیچ پایانی نداره 

و شبایی مثل امشب همه همرنگ حضور توئه 

 دلم،دلتنگ بودنته 

شونه هان محتاج لمس دستاته 

پیشونیم مشتاق بوسه هاته 

چه حیف که پاسخی جز حسرت نیست 

چه دردیه رفتنت 

 

خونه بدون بزرگش معنا نداره 

ای معنای همه ی خنده های من 

رویاتو از خوابم دریغ نکن 

این شبها بی تاب دیدنت هستم 

بی تاب دوستت دارم هایی که بارها برام زمزمه کردی 

و گفتی که تنهام نمی زاری 

 

پدرِ همه ی لحظه های بی پدریم 

تو که نزاشتی هیچ لحظه ای کسی منو یتیم ببینه 

توی این روزایی که نیازمند قدرتت هستم 

توی این ثانیه هایی که حس ضعف و شکست دارم 

توی استرس و اضطراب این راه 

دستمو بگیر و کمکم کن 

دلتنگتم 

دخترت رو یک بار دیگه در آغوش بگیر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد