بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

شب از نیمه گذشته  

در خلوت خود نشسته ام و به نور شمع کوچکم می نگرم 

نفس عمیقی میکشم و سعی می کنم آرام باشم 

 

میخوانم....می نویسم...زمزمه میکنم 

مهم نیست نباشد 

مهم نیست همه ی آنچه به سادگی شکست 

مهم این است که حریمم را سخت تر میکنم 

سنگ می شوم 

تا دیگر کسی به سادگی قدرت در هم پاشیدن رویایم را نداشته باشد 

 

مهم این است که خاطره هایش دلم را آرام میکند 

همین کافیست 

من چیزی دارم که او هرگز جای دیگر نخواهد دید 

مهم این است که روزی نه چندان دور خواهد فهمید 

 

باز هم یک نقطه ی غریب در زندگیم 

کوله بار بستم برای رفتن 

باز هم در صفر قرار گرفتم 

 

من میتوانم و باید بتوانم 

دخترک مرداد هرگز تسلیم دنیا نخواهد شد 

به تنهایی میتواند همه ی دنیا را مطیع کند 

 

خدایا 

من به حکم تو تسلیم شدم 

و به رضایت تو تا اینجا پیش امدم 

به رفتنم رضا باش و بدان به پای عهدم تا نهایت سعیم ماندم 

بیش از این حرمتم را قربانی نکن 

 

خدایا 

بی معرفتیش را دنیا بی پاسخ نمیگذارد 

تو اما مرا تنها نگذار 

دیگر جز تو به کسی دل نخواهم بست 

 

اما 

مراقبش باش 

مراقبش باش 

....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد