بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

گاهی 

بهانه ای ساده قدرت پیدا میکنه و آدم رو پرت میکنه به خاطرات گذشته اش 

خاطراتی که شاید در زمانش خیلی خاص به نظر نرسیدن 

اما امروز میبینی چقدر برای هر لحظه شون دلتنگی 

و جز افسوس برای گذشتنش و لبخندی برای مزه کردن شیرینیش چیزی نمونده واست 

 

امروز 

توی حال و هوای خودم بودم و داشتم از کریدور تاریکمون میگذشتم که  

مرد لاغر و قد بلندی که از تمام صورتش فقط ریش پرفسوریشو میتونستم تشخیص بدم 

منو پرت کرد به سال آخر دانشجوییم و استادی که حق استادی رو به همه ی دانشجوهاش و البته بیش از همه من تمام کرد و الان ۲ سالی میشه که از ایران رفته 

استادی که من هر روز و روزی چند بار جای خالیشو میبینم.... 

 

شاید دلیل این اتفاق چشمای آستیگمات من بود 

اما برای چند ثانیه تا به اون فرد رسیدم قلبم تند میزد 

انگار خودش بود....خود خودش.... 

یاد دخترک افتادم 

چه با نشاط بودم اون سال 

همه منو با شلوغی هام میشناختن و آرزوشون بود هم کلینیکم باشن 

اون روزا از ته دل میخندیدم 

نه برای اینکه از ته دل شاد باشم 

اما غرق رویا بودم 

غرق عشق به کارم 

غرق آرزوهای دور و دراز کاری 

 

اون روزها همه ی زندگیم وقف بچه هایی بود که از ته دل کنارم میخندیدن 

و من هر قدم که بهشون نزدیک تر میشدم بیشتر عاشق می شدم 

اون روزا 

نتیجه های رضایت بخش کارم همه ی امیدم برای زندگی بود 

و روح من آروم بود سبک بود غم همه ی دنیا رو کنار زده بود و کنار اون بچه ها پرواز میکرد 

 

و استاد من 

کسی بود که بالاترین سهم رو در این احساس من داشت 

عشق ورزیدن به کارم رو تحسین میکرد 

و من بیشتر جسارت پیش رفتن پیدا میکردم از تائیدش 

 

۲ سال و نیم گذشته 

به حرف زیاد نیست اما برای من به اندازه ی یک عمر گذشته 

هر روزش اتفاقی افتاده سخت تر از روز قبلش 

و من موندم و طی کردن این امتحانا 

 

هنوز سخت نیست برگشتن به اون روزا 

اما انگار دیگه این امید هم برای شاد بودن کافی نیست 

وقتی بهانه ی روزهات بهانه ی شادی هات دیگه خودت تنها نیستی 

 

 

نگاهم میره سمت آسمون 

بازم خدا رو شکر میکنم 

چی از این دنیا می خوام؟؟؟ هیچی....هیچی.... 

همین که روزا میگذرن و اتفاق بدتری نمی افته خوبه 

همین که از عزیزام خبر دارم و میدونم همگی مشغول زندگیشونن خوبه 

همین که میدونم هر جا هست سلامته و از پس زندگیش تنهایی برمیاد خوبه 

همین که خدا هست خوبه 

 

  

استاد عزیزم 

نه از اینجا خبر داری و نه از من بی معرفت 

اما برای هر کلامی که یادم دادی مدیونتم 

امیدوارم روزی شاهد برگشتت باشم و قدم های پر افتخارت رو ببینم 

امیدوارم شاگرد خوبی برات باشم 

 

امیدوارم بدونی یادت همیشه در دل همه ی شاگردات حفظ میشه 

سلامت و موفق باشی هر جا که هستی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد