طاقت من طاقت دل
طاقت سنگ است
غزل پریده رنگ است
دل ترانه تنگ است
نه در زمین نه در زمان
جای درنگ است
بیا که وقت تنگ است
مرا حوصله تنگ است
هر کسی هم نفسم شد
دست آخر قفسم شد
منه ساده به خیالم
که همه کار و کسم شد
اونکه عاشقانه خندید
خنده های منو دزدید
پشت پلک مهربونی
خواب یک توطئه میدید
که رسیده ام به ناکجا
خسته از این حال و هوا
حدیث تنگیست مرا
مرا طاقت من نیست
مرا طاقت من نیست
.........................................
چی شده داریوش گوش میدم؟
نمیدونم
اما چه قشنگه
دوستش داشتم