بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

به چشمانش خیره می شوم 

به همان نگاه آشنای محو کننده 

به همان حس شیرین دلبستگی 

که موج میزد میان نی نی چشمانش 

به همان جسارتی که یخ دنیایم را آب کرد 

 

غرق می شوم 

و درست مثل همیشه راه نجاتی نیست 

اشک هایم  

باز هم تنها راه فرار است 

 

مجذوب نوای این آهنگ می شوم 

حرف می زنم 

از همه ی دلگیری هایی که در دلم باقی گذاشته 

به کی میگویم؟ 

نمیدانم 

شاید به این دیوارهای ساده اما محکمی که هرگز ازم از گلایه هام خسته نشدن.... 

 

خدای من 

این روزها را کمی آسان تر بگذران 

می شود؟؟؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد