*** نوشته ای یادبود از روزهای گذشته:
مهربان خالق یکتا :
در سیاه ترین روزهای عاشقانگیم،سراسر نیاز به درگاهت رو آوردم که نه به امید عدالتت،تنها به حق بخشندگیت طردم نکنی....آمدم تا قصه ی تمام سال های تنهایی به پایان آید....آمدم تا تقدس نگاهی که نور عشق به کلبه ی دلم برگرداند، از سر دنیایم کم نشود....آمدم تا همه چیز را به ید قدرت تو ببخشم و امید به معجزه ات داشته باشم.
به همه ی شیاطین یاس طعنه زدم که ناتوانند مقابل ایمان و عشق من.....به همه ی نشدنی ها خندیدم که خدای من برترین قدرت و یکتای بی همتای جهان است.....یگانه حقیقت پایدار....
تو را به مهر بی کرانه ات قسم،سربلندم کن!
و تو:
حامی خواندمت به معنای همه ی نیازم به مردانگی ات....
به معنای نیاز بی پروایم به آغوش امنت....
مرا نترسان....به این دل زخم خورده شک ننداز....نگو راه غلط آمده ام....نگو نمی توانی که من همه ی قدرتم به تو وابسته است....که اگر تو جایی خسته شوی و بنشینی، همه ی دنیای من خواهد لرزید....
همراه من:
قدم به قدم،شانه به شانه آمدم که بودنم را اثبات کنم....نه عاقلانه،که عاشقانه پای قول هایمان ایستادم و در تمام این لحظات دلم به مردانگی تو خوش بود و تمام زندگیم را تنها به تو بخشیدم....
نخواه غیر از تو،کسی گره ای به زندگیم ببندد....
حامی آینده ی من:
راهی بیاب....دیگر این مرداب پر حسرت،توان تحملم را گرفته....کاری بکن !!!
***********