بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

*** نوشته ای یادبود از روزهای گذشته: 

  

 

مهربان خالق یکتا :

در سیاه ترین روزهای عاشقانگیم،سراسر نیاز به درگاهت رو آوردم که نه به امید عدالتت،تنها به حق بخشندگیت طردم نکنی....آمدم تا قصه ی تمام سال های تنهایی به پایان آید....آمدم تا تقدس نگاهی که نور عشق به کلبه ی دلم برگرداند، از سر دنیایم کم نشود....آمدم تا همه چیز را به ید قدرت تو ببخشم و امید به معجزه ات داشته باشم. 

به همه ی شیاطین یاس طعنه زدم که ناتوانند مقابل ایمان و عشق من.....به همه ی نشدنی ها خندیدم که خدای من برترین قدرت و یکتای بی همتای جهان است.....یگانه حقیقت پایدار.... 

 

تو را به مهر بی کرانه ات قسم،سربلندم کن! 

 

و تو: 

حامی خواندمت به معنای همه ی نیازم به مردانگی ات.... 

به معنای نیاز بی پروایم به آغوش امنت.... 

مرا نترسان....به این دل زخم خورده شک ننداز....نگو راه غلط آمده ام....نگو نمی توانی که من همه ی قدرتم به تو وابسته است....که اگر تو جایی خسته شوی و بنشینی، همه ی دنیای من خواهد لرزید.... 

 

همراه من:

قدم به قدم،شانه به شانه آمدم که بودنم را اثبات کنم....نه عاقلانه،که عاشقانه پای قول هایمان ایستادم و در تمام این لحظات دلم به مردانگی تو خوش بود و تمام زندگیم را تنها به تو بخشیدم.... 

نخواه غیر از تو،کسی گره ای به زندگیم ببندد.... 

 

حامی آینده ی من: 

راهی بیاب....دیگر این مرداب پر حسرت،توان تحملم را گرفته....کاری بکن !!! 

 

*********** 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد