بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

پدر،پدر است حتی اگر در اوج کودکانه های تک دخترش 

بار سفر ببندد و دنیا را برای ابدیت رها کند 

 

پدر،پدر است چون در تک تک لحظه های بودنش....حتی اگر کوتاه بود.... 

اما از فکر گام های دشوار زندگی فرزندش دور نبود 

و مهربانانه ترین حرف ها را همراه زندگی دخترکش قرار داد 

حرف هایی که در اوج عشقش،درس زندگی بود و کلید راه 

 

پدرم... 

امروز به راستی میان سطرهای نوشته ات عشق را یافتم 

و لبریز شدم از عطر حضورت 

امروز زندگی را از تو آموختم 

چه خوشبختم که نبودنت تو را از من نگرفته 

 

چه زیبا گفتی: 

دخترم،انتخاب به معنای برگزیدن یکی از میان همه ی گزینه ها نیست 

بلکه انتخاب به معنای رد کردن همه ی گزینه ها برای برگزیدن یکی است 

 

و من امروز به معنای عمیق حرفت رسیدم 

به تفاوت میان انتخاب آدم ها 

و چه فاصله ی طی نشدنی ای  این میان بود.... 

 

پدرم 

افتخار میکنم 

و خدا رو به خاطر همه ی سختی هایی که بهم میده تا بزرگ شم و حرفهای تو رو بیشتر بفهمم ستایش میکنم....چون درست توی همین لحظه ها به باور بودنت میرسم به اینکه دنیا هرگز نمیتونه تو رو ازم بگیره حتی اگر چشم هام....دستهام قدرت ندارن تو رو احساس کنن.... 

 

  

پ.ن:تنها ۵ روز دیگه به سیاه پوش شدن من مونده....باز هم مثل هر سال،حس غریبی میکنم....۵ سال گذشت....

نظرات 2 + ارسال نظر
تلخ و شیرن یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ب.ظ http://www.masooma.blogfa.com

بیشتر مطالب وبلاگت خوندم .وبلاگ قشنگی داری

محمد دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ق.ظ http://yek-risheh-do-zamin.blogfa.com/

نمی دونم چی بگم.حس غریبی دارم از این گونه نوشته هات.شاید تا دو سال پیش واسم معنی نداشت
اما این روزا حسش میکنم
بهشت سرای پدرت

میدونم که درد روی دلم رو حس میکنی
ممنون از حس همدردی ای که بین کلمه هات فهمیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد