بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

 

 

گرچه در بازی روزگار 

قبل از آن که برد و باخت را بفهمم 

دست تو از دستم رها شد و  

من از پرواز تو در خود شکستم 

اما هرگز تو را نباختم 

 

من تو را واژه واژه عاشقی کردم و  

لحظه لحظه بیشتر فهمیدم 

تو را از وجود خودم 

از همین خون ساده ی رگ هایم 

تو را در انحنای نگاهم 

تو را در زلالی اشک های دلتنگی کودکانه ام 

شناختم 

نه از آنچه برای دیگران خاطره ساخته بودی 

 

من تو را از اول شناختم 

و عاشق شدم 

عاشق پدری که برایم معنای پدر را به تقدسی الهی بدل کرد 

با همین حضور بی دلیلش در نبودش 

 

وقتی در اوج دلتنگی های شبانه ام 

لبریز از هیجان احساس حضورت شدم 

وقتی تو را در زاویه های مختلف قلبم جستجو کردم  

همچون دخترک سرشار از انرژی

در همان بازی قایم موشک همیشگی مان 

 

 

مهربان ترین پدر دنیا 

من عاشق ترین دختر دنیایم 

نبودنت لحظه ای مرا از رویای بودنت نگرفت 

من کنار تو در آغوش روح تو ثانیه ثانیه بزرگ تر شدم 

تا ف... ی تو باشم 

 

عزیزترین هدیه ی الهی 

دوستت دارم

نظرات 1 + ارسال نظر
زینب یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام آبجی بزرگه...من بمیرم برات... غم نداشته باشی هااااااااااااااااااااااااااااااااااا
حالا ما رو از یاد ببری مشکلی نیستااااااااااااااااااااااااااااا
اصلا فک نکنی که میفهمم فراموشم کردیهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
نه به خدا اگه من یه همچین آدمی باشم!
دلم خیلی گرفته بود گفتم بیام پیشت!
دوست دارم ... از دور میبوسمت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد