بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

کم آوردم

این روزها دست هایم خالی تر از همیشه رو به آسمان است 

و سرشار از نیاز بالا را می نگرم 

نمیدانم معجزه می خواهم یا کمی امید؟ 

 

این روزها تو را کم می آورم 

هر لحظه و هر لحظه و هر لحظه 

و نمیدانم در کجای نا کجا آباد زندگیم می توانم تو را بیابم 

 

کمت آوردم و اشک مجال صحبت هم نمی دهد 

دلم برای واژه های عاشقانه تنگ است 

برای خلوص احساسی که در تهاجم بهانه های روزمره به بیرنگی کشیده شده 

 

این روزها 

آسمان را زیر و رو میکنم شاید تصویر تو را نشانم دهد 

دلگیرم 

از دنیا 

که تو را از لحظه هایم گرفت و راه برگشت نیست 

 

می خواهم با خیالت زندگی کنم 

شاید همین جهان پس از مرگ تنها معجزه ای باشد که می توان امید داشت 

شاید پس از مرگ سهم عاشقانه هایم باشی 

من دیگر بی تو نمی توانم 

کمت آوردم.... 

میدانی؟!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد