بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

تمام خاطره هام 

تمام حرف های سنگین مونده رو دلم 

تمام این بغض خفه کننده 

فقط و فقط لا این اهنگ می خونن و سکوت میکنن 

انگار کلمه کلمه اش آتیش میزنه به همه ی گذشته وا مروز... 

آره.... دروغ گفت! 

 ............................ 

بهم گفت که دوسم داره ، بهم گفت منو می خواد
بهم گفت اکه پاش باشه  ته حادثه میاد
بهم گفت که نفسهاشم اگه باشم میمونه
بهم گفت شور بودن رو تویه نگام میخونه
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت 

 

 


میگفتش من هواشم تموه قصه هاشم
میگفتشم ابروشم همیشه روبه روشم
می گفت از خاکی دوره میگفت سنگ صبوره
می گفت تنها نمیشم می گفت میمونه پیشم
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت 

 


بهم میگفت که زندگیشمو با من عجینه
می گفت چشمای من واسش یه دنیاست سرزمینه
می گفت طاقت میاره بچه گیاهمو بدیهام
می گفت از من میرونه خونه دلهام خسته گیهام  


بهم می گفت که مثل هیچکس نیست
می گفت تویه نگاهش خاروخس نیست
می گفت طاقت نمیاره نباشم
میگفت از فکر شم میمیره که فکر کنه از دنیاش جداشم 

 

 


اینارو اون بهم گفت
دروغ گفت ، دروغ گفت ،دروغ گفت ، دروغ گفت 

نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://setayesh87.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد