بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .حضرت سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه از دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.  


مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج می شوم ."


سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می بری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی 

 رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن. 

 ............................  

 

۱. یه چیزایی هست یه چیزایی که نه میشه فراموششون کرد نه میشه سوزوندشون.... یه چیزایی توی تار و پود وجود آدم....اینا هستن که میشن زنجیری برای تا ابد بودن.... برای هرگز شکسته نشدن.... نه چند خط نوشته و یه کلام.... نه.... یه چیزایی هستن که تو رو همیشه تو و منو همیشه من نگه میدارن.... و اینجوریه که تو عزیز کرده ی قلب من شدی و تا ابد موندگاری 

 

۲.کاش به جای حرفهایی که زخم قلبت رو سنگین تر می کنه، خاطراتی رو دوره می کردی که عمق یه احساس رو ساده و پاک نشون میده  

 

۳. دیره اما اومدن ماه رمضان مبارک باشه....امیدوارم خدا نشانه هاشو بهمون نشون بده 

 

۴. دلگیرم از خودم....

نظرات 2 + ارسال نظر
م. اکبری چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ http://vahdatnews.parsiblog.com/

سلام، حکایت قشنگی بود. ضمنا وبلاگ جالبی داری. به وبلاگ من هم سر بزن.

مسافر یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.tanham.blogsky.com

سلام . نمیدونم این مطلبی که نوشتی راسته یا نه ؟
ولی فکر نکنم دروغ هم باشه .
واقعا خدا اینجوری روزی رو میده .
اگه میبینی به هم ریخته نوشتم منو ببخش آخه دارم آهنگ ای کاش علی اصحابی رو گوش میدم صداش زیاد نمیدونم دارم چی مینویسم .

راستش خودمم تحقیق نکردم که بگم مطمئنم راسته
اما همین که می تونه دری از امید باز کنه نشونه ی مثبتیه....
مهم اینه که من باور دارم خدا هر کار بخواد می کنه
و ایمان دارم که اون چیزی که می خواد حتما بهترین اتفاق ممکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد