بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

در اوج عشق باختمت.... 

در اوج نیاز به گرمای حضورت 

در بیکرانگی رویایی سراسر مملو از تو 

 

تو را رها کردم 

از حصار تنگاتنگ عشقی بی پایان 

از اسارت نیازم به سایه ی همیشه سرشاری که بر سر عاشقانه هایم داشتی 

 

تو اشک هایم را دیدی و مجبور به رفتن بودی 

و من قلبم را می دیدیم که جان می کند تا اجبار تو را درک کند! 

 

من بغض تو را می دیدم و مجبور به تحمل بودم 

تو دستان لرزانم را می دیدی و قول می خواستی....قول خوشبختیم را.... 

 

چه کسی می فهمد که من خوشبختی را دور از تو گم خواهم کرد!!!! 

چه کسی می داند که من بی تو همه ی لحظه ها را همه ی خنده ها را می بازم!!! 

 

عشق من 

عزیز ترین قلب من 

شاهزاده ی مهربان زندگی من 

تو را به جاده ها می سپارم و به یاد تو زندگی می کنم 

رفتن را پذیرفتم چون اینگونه بودن تو را می آزارد و من لحظه ای آزار تو را طاقت نمی آورم.... 

 

شاید روزی....روزگاری.... 

تو دوباره برگشتی 

برای آمدن برگشتی 

و من تا آن روووووز واژه واژه عشق را عاشقی خواهم کرد 

 

و این عهدی میان من،خدای من و رویای زنگارنگ توست 

 

کاش فراموشم نکنی 

کاش از یاد نبری که عاشقانه دوستت دارم 

کاش در خاطرت هک باشد که دختری دست دعایش برای شادی و رضایت خیال تو رو به آسمان است.....دختری که روزی با تو عهدی نشکستنی بست....دختری که زندگیش را گروی لبخند تو کرد.....دختری که دخترت بود....با تو کودکی کرد و با تو بزرگ شد.... 

 

دوستت دارم و این معنای همه ی اشک های امشب من است.... 

تو را به عاشقانه ها قسم 

مراقب قلبت باش 

که زندگیم به آن بسته است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد