فقط ۲۴ ساعت دیگر تا پایان بیست و پنجمین سال زندگیم باقیست...
خسته ام و هیچ انگیزه و اشتیاقی برای ادامه دادن ندارم
تنها ادامه میدهم تا شاید جایی روزی دوباره به دستش بیاورم
یا شاید روزی جایی به زندگی کودکی امید ببخشم
همین!
پ.ن: ایمانم را کجای جاده ی زندگی جا گذاشتم نمی دانم!....دلم برای خودم تنگ است.... با رفتنش همه ی باورم را به تاراج بردند....یک جای این معادله نا برابر است....باید حلش کنم!