بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

پروردگار مهربانم 

حال که لذت وصال عشق را از لحظه هایم زدودم 

توان هر لحظه عاشق زندگی بودن را به دنیایم ببخش 

 

لذت غریب هر روز را به تمامی زندگی کردن! 

 

شاید این غایت هر آرزویی باشد و من ندانم.... 

 

 

پ.ن:یاور مومن لحظه هایم....در غیابت به قلبم هم شک کردم اما....صبورانه انتظار می کشم.... انتظاری بی هدف....حتی نمیدانم در نهایت این جاده انتظار چه چیز را می کشم....فقط می دانم منتظرم....شاید منتظر معجزه ای از خدا....و نه از تو!.... و چه بیقرارم وقتی تو نیز در این انتظار همراهیم نمی کنی.... من اشک چشمانت را هنوز هم باور دارم.... من بیتابی دستانت را حس می کنم....حتی از ورای این فاصله ها.... من صدای قلبت را می شنوم.... حتی در غربت این تنهایی ها.... من دوستت دارم و این تنها عهد باقی مانده ی میان ماست.... دوست داشتن در عین جدایی.... و ما چه ساده بازیچه ی دنیا شدیم و بازی خوردیم..... من هستم.... دور اما نزدیک.... و همچنان منتظر لطف خدا....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد