بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

اتفاق امروز قشنگ ترین حس معنوی رو در دلم زنده کرد 

 

خدایا 

بزرگیتو شکر 

معجزه هاتو شکر 

عشقت رو شکر 

که در اوج نا امیدی بهم ثابت می کنی چقدر کوچیکم در برابر وسعت قدرت تو 

 

خدایا 

هیچی ندارم بگم 

هیچییییییییییییییی نمیتونم بگم 

اما نوشتم تا همیشه اشکای شوق امروزم رو به خاطر بسپارم 

 

اشکایی که از فرط عشق ریختم 

در برابر تو....در برابر خانواده ام.... در برابر تصویر پدرم.... 

ممنون که امروزی رو در تقدیرم قرار دادی 

ممنون 

 

پ.ن: اینم از نتیجه ای که منتظر بودم....قبول شدم....

نظرات 2 + ارسال نظر
... چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

به به چی شد؟؟ اگه دوست داری نتیجه رو به منم بگو....

dars nakhunde arshad ghabul shodam

... پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ

مبارکه
منم نخوندم و قبول شدم شهرتون
ولی نمیام.....
معرکه است نه؟؟

چرا نمیای؟؟؟؟

حیفه...
فرصت عالی ایه هااااا
ناراحت شدم که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد