بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

دلم یک رویای سپید می خواهد 

به سپیدیه همه ی آرزوهای برآورده نشده 

به سپیدی دفتری که هرگز رنگ قلم بر خود ندید 

به سپیدی همه ی لحظه هایی که در سکوت گذشت 

 

دلم خانه ای سپید می خواهد 

با پنجره ای به وسعت دلم 

پنجره ای که تنها رو به دریا باز شود 

تا چشم کار می کند آب باشد و آبی بیکران آسمان 

دلم سکوتی سرشار از نشاط می خواهد 

سکوتی سپید سپید 

 

در خانه ام هیچ نمی خواهم جز... 

جز میزی کوچک با رومیزی سپید 

و گلدان کوچک سپیدی که گل مریمش چشم را نوازش می دهد و بویش لحظه ها را به مستی می کشاند 

 

و دفتری که سپیدی برگه هایش همیشه رمز میان من و روزهای تلخی باشد که ننوشتم تا ثبت نشوند....تا هرگز جایی مرور نشوند....تا با از میان رفتن من، آن ها هم از این دنیا بروند.... 

 

و.... 

 

و دخترکی با لباس سپید بلند....حریر سپیدی بر سر....موهایی بلند و آزاد.... دخترکی سر خوش که غم عالم نمیتواند خاطرش را سنگین کند....دخترکی سبک بال که غرق در سپیدی های این خانه ی رویایست.... 

 

دلم می خواهد دخترک با صدای امواج دریا قدم هایش را موزون کند و زمزمه کند 

زمزمه ای از عشق....زمزمه ای از اشتیاق.... 

 

شاید برای رسیدن مردش.... 

 

یک مرد! 

 

نمیدانم کجای این رویای سپید می توان جایش داد 

نمیدانم کدام گوشه ی سپید را می توان به اعتماد او از دست داد.... 

نمیدانم اگر دخترک دل بسپارد باز هم سپید می ماند یا نه.... 

  

 

نه... 

 

رویای سپید نا تمام بهتر از رویای سپید از دست رفته است.... 

بهتر است همیشه سپید همیشه خالی همیشه بی او بماند 

 

در دنیای حقیقی باختمش.... 

نمی خواهم در دنیای رویاها هم طعم باختن بچشم 

نمیخواهم در رویای سپیدم غم بشیند و همه چیز از دست برود 

 

 

پ.ن: چشمانم هنوز با دریا غریبه است....و دلم هنوز هم تنگ.... و او چه بی رحم است دور از من.... چه دردی در دل دارم .... چه پر طاقتم من.... 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد