بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

دلم از این آدمک های آدم نما سخت به درد آمده 

فقط کمی هوا می خواهم....این هم زیاد است؟؟؟ 

 

- حق با دوستم است....دیگر رد پا ها را دنبال نمی کنم.... بگذار زخم بی معرفتی به دوش بکشم تا درد دلتنگی و خواب های بدتر از کابوس!.... من می روم.... قرارمان باشد روزی حوالی پشیمانی هایت....همان ساعتی که دلم با ریزش اشک هایت نلرزد و در خانه ام به رویت بسته بماند....

نظرات 1 + ارسال نظر
(دریا) پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام
ممنونم که به من سر زدی ونظرت رو گفتی خوشحال میشم بازم به من سربزنی باتبادل لینک موافقی؟؟؟
اگه موافقی بیا بگو باچه اسمی لینکت کنم...منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد