بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

میان تکه پاره های دلم نشسته ام و گوشه گوشه های گذشته را به هم پیوند می زنم شاید جایی میان حادثه ای از روزگار دوباره آن دخترک شاد و عاشق را بازیابم 

 

همه ی آن هیجان به باد رفته را 

همه ی آن حرمت شکسته شده را 

 

اما.... 

 

درد غریبی است درد عهد شکستن! 

 

خدایا 

نمیدانم راه درست کدام است 

در این انتخاب سخت مانده ام.... 

تو نشانه ای بفرست! 

کمکم کن

نظرات 2 + ارسال نظر
زینب جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ب.ظ

خواهری کوچیکه بمیره برات الهییییییییییییییییییییییییی!!!

خدا نکنه عزیز دلم....
نگو اینجوری

شهریار جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام . اینجا واقعا برای من باعثه دل گرمیه .
خیلی قشنگ عاشقانه می نویسه ، وقتی کسی که دلش شکسته می تونه بفمه که پشت نوشته هات چی می گذره .
بهت تبریک می گم بخاطر عشق پاکی که داری و امیدوارم که همیشه عاشقانه زندگی کنی .
و به راستی بعضی وقتا بخشیدن و گذشتن نهایت عاشق بودنه . اون تو عاشقی . وقتی کسی که تمام آرزوهات رو برده می بخشی کسی که تمام آرزوهات رو با خودش برده و زخمی روی دلت گذاشته که برای همیشه روی دلت می مونه .
از نوع نوشتن خوشم می یاد انگار حرفای منو داری می زنی .
دوست دارم از این به بعد بهت سر بزنم ، فقط بگم من زمانی یه وبلاگ نویس تیر بودم اما عشقش چرا روزا که به سرم نیورد . یه روزی حذفش کردم چون اون وب رو باسه اون درست کرده بودم .
اشکی که می ریزد ز دیده من
آهی که می خیزد ز سینه من
رنگ تمنا ندارد

ممنونم....خیلی....
منم چندین و چند بار قصد حذف کردن اینجا رو داشتم اما آخرش دیدم اینجا کلبه ی منه و کاری به این رهگذرا نداره....باید بمونه تا دل من هم بهش گرم باشه....
خوشحال میشم حضور داشته باشید....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد