بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

یک شب تاریک!

دلش گرفته بود....میگفت غم دنیا روی دلشه و داشت باهام درد و دل می کرد! 

 

حرف می زدیم....از عشق....از انتخاب.... ازدواج! 

 

گفت:نه قیافه دارم نه پول 

گفتم:اونی که تو رو به این ۲ دلیل بخواد یا به خاطر نداشتنش ردت کنه همون بهتر که نباشه چون بودنش بیچاره ات می کنه 

گفت:کسی که این دو تا رو نخواد نیست! 

گفتم:هست.... من بهت این اطمینان رو میدم که هست....فقط اینجور آدما توی سکوت خاصی غرقن....باید بگردی...باید بخوای که پیداش کنی....باید برای بدست آوردنش تلاش کنی... 

 

 

و خودم....غرق میشم باز توی گذشته ای نه چندان دور 

 

نه پول می خواستم....نه قیافه.... نه هیییچ چیز دیگه ای... 

صداقت... حمایت...محبت....انسانیت... 

این، همه ی خواسته ی من بود.... 

 

آنچنان پولدار نبود اما همونی که داشت برای من افتخار بود....زیباترین نبود اما هر بار نگاهش می کردم امنیت حضور یک مرد رو تجربه می کردم.... هر جا به مشکل می خوردم در اولین زمان کنارم بود.... همه جا بیش از خودم درگیر مشکلاتم می شد و حلشون می کرد.... تمام حس حسرت و تنهایی همیشگیم رو ازم گرفته بود....  حس می کردم با دنیا آشتی کردم.... 

هرگز دست کسی که برای کمک سمتش دراز شده بود رو خالی بر نمی گردوند.... به عنوان یه آدم با معرفت توی جمع دوستان و همکاراش معرفی می شد.... خالی نبود.... دلش همرنگ آسمون بود....مرد بود! و اینا برای من همه ی چیزهایی بود که می خواستم.... 

 

 

به خودم فکر میکنم.... 

دوستش داشتم.... 

به خاطر تک تک خاطره ها.... به خاطر همه ی لحظه هایی که دیدم از خودش به خاطر من گذشت.... به خاطر حضور بی منتش در همون زمان کوتاه.... به خاطر دلیل هایی که نه گفتنی هستن و نه شنیدنی.... 

 

به دنیا فکر میکنم که چقدر ظالمانه منو به اینجا کشوند.... 

هنوز هم کافی نیست غم از دست دادن عزیز؟؟؟ 

 

به آدمهایی فکر میکنم که فقط ظواهر رو میخوان و خیلی ساده بهشون میرسن.... 

کی درست میگه؟ کی درست انتخاب میکنه؟ 

یعنی واقعاْ قسمت اینطوریه؟؟؟ 

باورم نمیشه! 

چه تلخه.... 

 

 

نیست....خیلی وقته که نیست 

و من هر روز و هر شبی که میگذره علیرغم همه ی تلاشم بیشتر و بیشتر در خودم فرو میرم.... 

 

خدایا 

به پاسخ همه ی این اتفاقا 

فقط براش دعا می کنم  

حمایتش کن 

حفاظتش کن 

خوشبختش کن 

به آرزوها و خواسته هاش برسونش 

می خوام غرق در آرامش زندگی کنه 

میخوام اینقدر آروم باشه که هرگز من در یادش نشینم 

میخوام به جای من هم شادی و عشق رو تجربه کنه 

میخوام از دور شاهدش باشم 

به جبران لحظه ای که اشک صورتش رو خیس کرد و .... 

 

خدایا 

برای تجربه ی این حس بی نیر حتی برای همین مدت کوتاه هم ممنونم! 

ممنونم! 

 

پ.ن: تولد قمریم مبارک باشه!

نظرات 1 + ارسال نظر
. دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ

بعضی وقتا باید در مقابل اون اتفاقی که دوست نداشتیم و افتاده تسلیم شد و یه راه دیگه انتخاب کرد . می دونی چرا فراموشش نمی کنی !! چون همش می گی چرا . چرا رفت ، هیچ وقت نمی گی حالا که رفت باید چیکار کرد . راه جدید ، فرصت جدید ، آدم جدید ، ایده جدید ، امید جدید ، باید باور کنی که خدا دوست داره و بهترین رو باست می خواد . می دونی همیشه ما به چیزی فکر می کنیم که می ترسیم از دستش بدیم .
آهنگ جدید پویا بیاتی ،محشره خداوکیلی
نبودی ببینی چقد سوت و کورم
چقد بی قرارم ، چقد بی عبورم
خودت نیستی اما غمت ، روبرومه
می خندم ، به بغضی که توی گلومه
دیگه هیچ امیدی به برگشتنت نیست
اینو من نمی گم ، جاده می گه
شقیقت سفیده ، داری پیر می شی
چقد آینه حرفاشو ، صادق می گه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد