بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

خداحافظ...  

 

اولین پیوند 

اولین سوگند 

آخرین لبخند  

 

 

خداحافظ...   

 

لحظه های ما 

ناتموم موندن 

وعده های ما 

  

 

خداحافظ...   

 

آغوش بی وقفه 

دوستت دارم 

آخرین حرفه 

آخرین حرفه 

   

 

 

                                                                                         خداحافظ..... 

 

پ.ن:تو را به رویاهای نا تمام سپردم....به آرزوهای بر باد رفته....به فرض های محال زندگیم.... گیریم که مانده بودیم....گیریم که عشق را به وصال گره زده بودیم....گیریم که هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد.... چه کسی سرانجام را ضمانت می کرد؟.... تقدیر....سرنوشت....بازی روزگار.... هر چه بود تو را از پا انداخت و مرا مغلوب خود کرد.... نه.... من هنوز هم دلیلی بر خطایمان نیافتم....من هنوز هم نفهمیدم کجای این حادثه من و تو کم گذاشتیم و مقصر شدیم.... اما فقط می خواهم آخرین خط این قصه نانوشته بماند....دیگر دنبال پاسخ نیستم....همین گونه پذیرفتم که نشد! و خدا نخواست که بشود!....و گرنه در برابر قدرت خدا آنها که بودند!!!!....میدانم بارها و بارها دلتنگت خواهم شد....میدانم قلبم از درد تیر خواهد کشید و نفسم نبودنت را تاب نخواهد آورد اما به رسم ساده ی زندگی چشمانم را می بندم،یا علی می گویم و دوباره بر می خیزم.... تا ماموریتم را به اتمام برسانم....و تو را در جایی دیگر،دنیایی وراء سوءتفاهم ها و دورویی ها تو را خواهم دید و به تمام ابهامات پایان خواهم داد.... من در آنجا در انتظارت می مانم....می مانم.... پایان یک عشق!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد