بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

پدر!

 

 

پدرم دیده به سویت نگران است هنوز.... 

غم نادیدن تو بار گران است هنوز.... 

 

 

پ.ن:بیست و یک سال گذشت و هنوز این سوال به تازگی روز اول می درخشد: من چطور می توانم در دنیایی که پدرم حضور ندارد نفس بکشم؟؟!!!!....هوا خفه است....من بی تو  خسته از زندگیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد