بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

باز هم می شود!

تو که از منه خسته تنهاتری 

تب و تاب حاله پریشون من 

 

نگو آخر قصه  تنهاییه 

نگو ای حضور تو درمون من! 

 

صدای تو آوم جوون منه 

دلت دایه ی مهربونه منه 

منه بی نشون از تو پیدا شدم 

که عشق تو نام و نشون منه! 

 

 

پ.ن: تنها در میان تاریکیه شب درخشش زیبای ستارگان به چشم ما می رس.... چشمی که نه هر آنچه ست می بیند و نه هر چه نمی بیند دلیلی بر نبودنش است!!!!....چشم ساده ی زود باور ما.... تنها در تضاد است که واژه ها،مفاهیم و باور ها به معنا م نشینند.... 

تو را پس از سالی سنگین از زندگیم در میان همین تضاد ها یافتم و از نو عاشقی را می خوانم.... عاشقی را می آموزم و صدا می کنم....و اکنون همین روزگار نامرد معلم راه من شده است.... و خدایم.... خدای عشقم....خدای لحظه لحظه های زندگیم تنها حامی و همراه و محافظ من است.... و من سر بلند تک تک ذرات این خرابه را از نو خواهم ساخت....!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد