برق اشک که در نگاهت نشست
بی مهابا دلم پر کشید
و نمیدانم چرا دوباره....دوباره.... مست احساس شدم
مرا به سرزمین گذشته هایم کشاندی
و من نوای آشنای قلبم را میشنیدم
و چشمانت
چه ساده اسیرم کرد....