بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

برق اشک که در نگاهت نشست 

بی مهابا دلم پر کشید 

و نمیدانم چرا دوباره....دوباره.... مست احساس شدم 

 

برق اشک که در نگاهت نشست 

مرا به سرزمین گذشته هایم کشاندی 

و من نوای آشنای قلبم را میشنیدم 

 

و چشمانت 

چه ساده اسیرم کرد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد