بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

بغض های نشکسته

دفتر خاطراتمو....هر شب ورق می زنم....اسمتو تو هر صفحه اشه...میخونمو میشکنم

باید تمام شه این احساس لعنتى

باید خط بخوره این عهد هاى یکطرفه این تعهد هاى شکسته شده ى قدیم

بسه هر چقدر بالاى قبرى زار زدم که مرده اى نداشت

بسه هر چقدر من موندم که یه قول حفظ بشه و بودن بیش از حدم باعث شد روز به روز بیخیالى و خودخواهى ها زجرم بده

بسه هر چقدر نادیده گرفتم!

میگه شنیدم صدام کردى

اما در حال رفتن به سفر بودم و نشد جواب بدم!!!!!!!

نشد!!!!!

کى از دست داد؟ من؟ .... چیزى نداشتم که ببازم اما اون.... بدجور میبازه.....


نوشتم تا امروز رو خوبِ   خوب در خاطرم نگه دارم

تا یه روز دیگه دوباره بغض و درد و ناراحتیاش زخم امروز رو از یادم نبره و بازم نشم همون دخترک گذشته

دوستى هم قوانینى داره

و قانونِ  این دوستى بدجور شکست

متاسفم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد