سیاهی بیداد میکند
تا چشم کار میکند همه جا سیاه است و سیاه
تنها گاهی....گاه گاهی که از دست خارج می شود....خاطراتت آتشی میزند بر این جان خسته و تصویرت بر صفحه ی قلبم می نشیند....
تنها نوری که سیاهیه این دل را کنار می زند همین ثانیه هاییست که نمی شود دل را وادار به فراموشی کرد....وادار به صبوری و بی تفاوتی....
همین لحظه هاست که اشک بر چشمانم می نشیند و قلبم تیر می کشد
و می فهمم....می فهمم که زنده ام....هنوز جانی باقی ست
میان این همه درد و بغض و حسرت....
دلم هوای پدر را دارد
هوای آغوشی که از کودکی بیتابم کرده
هوای محبتی که بی منت بود و عجیب....
هوای نگاه مهربانش را دارم و دلتنگ رویایش هستم
قدرت صبر ندارم و به هر دری می زنم تا شاید....شاید....نشانه ای!
خدای من....
به دل نهیب می زنم که همین کافی است....
همین دردی که بر جان می نشیند
همین اشکی که هنوز هست تا نشانم دهد احساسم دروغ نبوده
همین که ثابت میکند مرد این میدان بوده ام و جا نزدم
به خود وعده ی صبر میدهم....
(....بعضی اوقات نوشتن هم مقابل حرفهای این دل کم می آورد ....درست مثل من در همین لحظه ی ساده)
سلام...کلامی که از دل برخیزد به دل می نشیند...نوشته هایتان رویای آدم و تقویت می کنه و این خیلی خوبه..
می خواستم بی زحمت یه سری به لینک من بزنین و نظرتون و در مورد مطلب جدیدی که گذاشتم بدین...
شاید قوت قلبی بشود برای ادامه
http://faalon.blogfa.com
بسیار زیبا بود
ممنون
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور...
خداوند همیشه نگهدار قلبهای پاک است...حتی زمانیکه ما از او غافلیم...
من هم امید وارم که....باز آید...
سلام..این شعرمو تقدیم میکنم به تمام بانوان شرقی..
اگر خورشیدی از مشرق برمیخیزذ..از آغوش بانوی شرقیست
اگر نام ایران نام زنی است...از اقتدار بانوی شرقیست
اگر ترسی در مانیست از غروب..چون طلوع از سمت بانوی شرقیست
اگر خلیج فارس را جزر و مدیست..ار زخ در ماه نشسته بانوی شرقیست
اگر شرمی در وجود باد شرقیست..از حضور نجابت بانوی شرقیست
اگر می گردم در تنهاییم دنبال نگاهی..باشد آن نگاه از جنس بانوی شرقیست
ختم کلام میکنم با این دو جمله...
اگر بدنبال بانویی در جهانی...بدان آن بانو ـ بانوی شرقیست
چه شعر زیبایی
جوری حرف می زنید انگار شما در شرق نیستید؟؟؟
سلام...آخه تا آدم گلی رو نبینه...چجوری میتونه بگه ...
مستم از عطر نفسهای تو...ای گل زیبا روی خندان
بنده همینجام...در سرزمین آریایی
اینم حرفیه....
گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
.....
بوس